1.
دخترک کوچکم
فرستاده که
" صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را "
و می پرسه این ینی اگه صبر کنی و تحمل کنی سختیو
تهش خوب میشه؟ به خواستت میرسی؟
می خندم که ارع...
.
.
و فکر می کنم
تهش خوب میشه!
تهــــش ...
ته اش..........
2.
فکر می کردم امشب خوشحال باشم
اما حقیقتا غمگینم!
گفته بودم
چیزهایی هستن که در تو "جریان" دارن
و "همه ی بودنت" رو به سختی میندازن.به رنج میندازن
اما توو گفتن انگار ...چیزی کم میشه ازشون..سوخت میشه...عوض میشه.
باید بگم ؟!
نه.
3.
:)
نشستم تو اتاق پشت میزم و دارم تایپ میکنم
که صدای پدر میاد...داره چیزی میخونه
گوش میدم ...
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بــی وضــــو در کوچـــه لیلا نشســـت
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فــــارغ از جـــام الــستــش کــــرده بــــود
ســجـده ای زد بـــر لــــب درگــاه او
پــــُر ز لـــیلــا شـــــد دل پـــــر آه او
گـــفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بــــر صلیب عـــشق دارم کرده ای
جـــــام لیلا را به دسـتـم داده ای
وندر این بازی شــکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیـلاســـــت آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم نکن
من کـــه مجنونم تو مــــجنونم نــکن
مــــرد ایــــن بـــازیــچـه دیگر نیستم
این تو و لـــیلای تو... مــــن نیستم
گــــفت ای دیــوانه لــیلایــــــت منم
در رگ پنهان و پـــیــدایـــت منـــــم
ســــالها بــــا جــــور لیلا ســـاختی
من کنارت بـــــودم و نـــشناخـــتی
عــشق لــــیلا در دلـــت انـــداختم
صد قمــــار عشق یکجا بـــاخـــتم
کـــــردمـــت آواره صــــحرا نـــــشد
گفتم عاقل می شوی اما نــشد
سوختم در حسرت یک یـا ربــت
غیر لیلا بــــــر نــــیــامد از لــبت
روز و شب او را صـــدا کردی ولی
دیدم امشب با مـنی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حــــــریم خانه ام در می زنی
حــــال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش بـــاش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
قشنگ میخونه :)
4.
میگم
محبّ نشان محبوب رو با خودش داره
من چه نشانی از محبوبم! با خودم دارم؟!!!
و یاد اون سکانس یوسف ع می افتم
زلیخا رو پیر و کور میارن پیش یوسف
یوسف می پرسه این تو هستی زلیخا؟
جواب میده که
روزی من بودم....اکنون همه تویی.
5.
قبل تر هم گفته بودم
از این دور و دیری که "منم"!
فکر می کنم اما
مسئله حتی این نیست که ما سوء ظن داریم به خدا
که ما فراتر از اون، تهمت می زنیم به خدا!
برای خودمون سخته خودمون رو ببخشیم...خدا رو متهم میکنیم به نبخشیدن
به اینکه بدی های من ...مانع میشه از اینکه رب من..به رب بودنش ادامه بده!
ما درون خودمون، خودمون رو تحقیر می کنیم تا با عذر موجهِ ناتوانی، بایستیم از رفتن
وگرنه دور و دیر بودن چه بدی داره؟وقتی قراره با کدح بری...فقط....حتی شده کشان کشان...بری
فرمود
لَآ أُقۡسِمُ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ...
لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِی کَبَدٍ ......
فَلَا ٱقۡتَحَمَ ٱلۡعَقَبَةَ ..
ولی اون نخواست از اون گردنه سخت بگذره...نخواست حتی قدم بذاره به اون راه!
بعد، از اون راه سخت میگه و مصادیقش
که جلوتر یکی از مصادیقش میشه
ثُمَّ کَانَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡمَرۡحَمَةِ
نه تنها ایمان اورده و صبر کرده ..بقیه رو هم به صبر دعوت کرده
که ....... بگذریم. فقط ...
+ اوصیکم به سوره بلد با نوای تحقیق عدالباسط
6.
همیشه من بودم و خدا
و دایره این آسیب زدن محدود بود به من و من
همیشه پناه برده بودم که "من" سرایت کنم به احدی
حالا اما...حتی فکر کردن به ابعادی که یه اشتباه می تونه داشته باشه
انقدر سنگینه که ... شب عیدی جای خوشحالی ... غمگینم
غمگینم و خیره شدم به دستهای رسول
یا أبت استغفرلی.
7.
" اگرچه مست و خرابم تو نیز لطفی کن
نظر بر این دل سرگشته خراب انداز ... "
8.
عیدتون عید.مارو بی نصیب نذارید...ازدعای خیرتون.