...دلَ م ... رفت.
گفت جای من کجا لایق بُوَد؟گفتم: به دل
گفت میخواهم جز این جای دگر، گفتم به چشم
یک دلتنگی عمیق .. که با دیدنت هم برطرف نمی شه ...
.
.
#از_نگفتنیها
ب.ن:
میگه چه اصراری داری نگفتنی ها رو منتشر کنی!!!؟
میگمش.....
میگه اینکه طاقت ناراحتی شو نداری یعنی تو منطقِ ما
۳بزرگتر از ۹۷عه!
.
.
میگم
به کجا چنین شتابان؟!!!
.
:)
در امتدادِ ....
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ،
وَ هَبْ لِنَفْسِی عَلَى ظُلْمِهَا نَفْسِی ،
وَ وَکِّلْ رَحْمَتَکَ بِاحْتَِمالِ إِصْرِی ،
فَکَمْ قَدْ لَحِقَتْ رَحْمَتُکَ بِالْمُسِیئِینَ ،
وَ کَمْ قَدْ شَمِلَ عَفْوُکَ الظَّالِمِینَ
...
تَفْعَلْ ذَلِکَ یَا إِلَهِی بِمَنْ خَوْفُهُ مِنْکَ أَکْثَرُ مِنْ طَمَعِهِ فِیکَ ،
وَ بِمَنْ یَأْسُهُ مِنَ النَّجَاةِ أَوْکَدُ مِنْ رَجَائِهِ لِلْخَلَاصِ ،
لَا أَنْ یَکُونَ یَأْسُهُ قُنُوطاً ، أَوْ أَنْ یَکُونَ طَمَعُهُ اغْتِرَاراً ،
بَلْ لِقِلَّةِ حَسَنَاتِهِ بَیْنَ سَیِّئَاتِهِ ، وَ ضَعْفِ حُجَجِهِ فِی جَمِیعِ تَبِعَاتِهِ
دست ها تو ضریح های مشبک گره می خورن ...
امیدی متولد میشه ...
دلی می لرزه ...
و اشکی ... پا به عرصه وجود می ذاره ....
اشک ... اشک ... اشک ...
این حجم هندسی نامنظم ...
اشک به نظرم یه واژه س ...
واژه ای که نمی تونست باشه ...
یا نمی دونست چی باشه تا حق مطلب ادا شه ...
نه ... اشک ،
تموم ِ اون واژه های ناگفتنی ه این دنیای کوچیکه ...
که جا نداشت واسه واژه های بزرگ ...
اشک تموم اون واژه هایی س که نمی تونستن باشن ..
از بس که بزرگن ... از بس که عمیقن ...
و ناگفتنی و ... ناشنیدنی و ...نادیدنی ...
3.10.91
«تقوا نبوده علت شب زنده داریم
بی خوابی عمیقِ من از .......»
.
فایده نداره،هرچی زل بزنی به صفحه و دستات بلغزه رو دکمه ها
فایده نداره.به رشته تحریر درنمیاد.گفتم که یکی باید حرف بزنه
منم گوش کنم.
کار از فکر گذشته،به گریه های شبانه رسیده ایم.
.
.
« ز تلخ گویی من عیش عالمی تلخ است
به بوسه ای چه شود گر مرا دهان بندی؟!»