تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

۱۱۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۴۸
تاسیان ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۳۲
تاسیان ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۴۸
تاسیان ...

سال بی بهار محسن داشت پخش میشد

یجور که دلسوزی(دل سوختن) هم چاشنی لحنش بود

با خنده میگه،متنش فقط یه «کچلِ موفرفری» کم داره قشنگ!!!

و میخندیم

دوتا دیوونه...اون هست زیاد تنها نیستم:))

.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۳۴
تاسیان ...

هفته دوم بهمن بود گمونم

گفت تو خواب گفتی، قبر ابراهیم هادی رو گم نکنی

من اما چیزی یادم نبود

حرفش هم فراموشم شد

فقط هفته قبل که رفتم بعد مددددتها سر مزارش(شاید بعد دو سه سال)

یاد حرفش افتادم

و یاد اینکه قبر ابراهیم رو...مدتها بود گم کرده بودم.

ابراهیم ممنون اومدی پیدام کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۳۰
تاسیان ...

درونِ ما تفاوت هاست

تو مبتلا به درمانی...

و من دچارِ بیماری!

_حسین صفا_

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۲۰
تاسیان ...

آخرین قطرات شارژ گوشیمه

گوشیم خراب شده و معلوم نیست درست شه،نشه،کی گوشی دار بشم

حرفهایی داشتم اینجا بنویسم...که ممکن نیست

زندگی همینه...فرصتا کوتاهن...

زندگی عجوله و من ...حوصله کار!

دوست داشتم با سید و مولامون حرف بزنم...که میزنم بی اونکه بشه ثبت کرد

میخواستم از حال خودم بنویسم...

با تو ...به تو..از تو...بگم...که...

.

امیدوارم سال خوبی در انتظارتون باشه

امیدوارم نور دل و زندگیتون بیشتر از قبل باشه

نمیگم دلتون بی غم...که غم جایگاهش دله

ولی امیدوارم دلتون انقدر وسیع بشه...که گم بشه گوشه کنار قلبتون اون غما

.

چقدر زدن آخرین حرفا کار بیخودیه...

آخرین حرفا...آخرین آغوش...آخرین بوسه

آخرین بوسیدن چشم ها... آخرین خداحافظی...

آخرین ثبت های ۹۹...

می خوام ثبت کنم؛

ممنونم...خدایا

برای خانواده ای که تو بهم دادی

برای محبت هایی که تو تو دلم قرار دادی

برای تمام غم ها و شادی هایی که برام تدارک دیدی

برای تموم چیزهایی که دادی...تموم چیزهایی که گرفتی...

برای شدن ها و نشدن ها...

برای اشک ها و لبخندها...

و برای....

.

گفت سال ۹۹توو یه کلمه

بی فکر گفتم؛ انتـظار!

۹۹تو یه کلمه خلاصه میشه و اون انتظاره

درباره این انتظار مفصل تر باید بنویسم...بعدتر که گوشیم توانشو داشت.

.

سال نو مبارکت:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۵۸
تاسیان ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۰۰
تاسیان ...

من بی تو امشب دلم شادمان نیست اینجا
بی من تو هر جا که هستی دلت شاد امشب

#حسین_منزوی

.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۴۲
تاسیان ...

تو مفاتیح برای نوروز یه دعایی وارد شده که آخرش اینطوری تموم میشه

 

اَللَّهُمَّ مَا غَابَ عَنِّی 
فَلاَ یَغِیبَنَّ عَنِّی عَوْنُکَ وَ حِفْظُکَ 
خدایا هر آنچه از من غایب شده باک نیست 
مبادا کمک و نگهداری ات از من غایب گردد، 

 

وَ مَا فَقَدْتُ مِنْ شَیْ ءٍ فَلاَ تُفْقِدْنِی عَوْنَکَ عَلَیْهِ

حَتَّی لاَ أَتَکَلَّفَ مَا لاَ أَحْتَاجُ إلَیْهِ یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الإِْکْرَامِ

و هرچه را گم کرده ام، یاری ات را بر آن از من گم مساز

تا در آنچه به آن نیازمند نیستم، خود را بر زحمت نیفکنم، ای صاحب بزرگی و بزرگواری.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۲۵
تاسیان ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۴۸
تاسیان ...

چهارده ساعت

۱۴ساعت دقیقا تا پایان امسال مونده

اینور اونور همه نوشتن..

از خونه تکونی دل

از برنامه ریزی برای سال جدید

از تحلیل و بررسی سالی که گذشت

از نوشتن آرزوها و برنامه هاشون برای سال جدید و ....

من هم شاید سالهای قبل این وقتا این وقت سال بهونه ی خوبی بود 

برای انجام یکی از همین کارا...

حالا اما دارم فکر میکنم چه لزومی داره

این ربطی به حال ناخوشم نداره

از سر ناامیدی و ناراحتی نمیگم

فقط دارم فکر میکنم چرا چند روز گذشته خودم رو تحت فشار گذاشته بودم

تا قبل تموم شدن سال، خودم رو جم و جور کنم!؟

چه لزومی داره؟!

من کی تونستم تعیین کنم هیچکدوم از زخمام،

توی موعد مشخصی خوب بشن

حالام...اونی که خواست_از سر لطف و مهربونی_

منو اینطور بزرگ کنه،امتحان کنه یا هرچی...

و این درد و زخم رو روو دلم گذاشت

به وقتش مرهم میشه برای این زخم

.

فقط چقد پی خواب دیشب

دلتنگ حرم عمه جانم...دختر موسی بن جعفر...

.

غمگینم

احساس پوچی میکنم

بی هدفم

توو دفترم پره برنامه است...

اما الان...درحال حاضر

هیچ هدفی ندارم

چه اشکالی داره...

میدونم فرصتا مثل ابر میگذرن

میدونم عمر دو روزه

جوونی چند لحظه

میدونم عمر ارزشمندترین چیزیه که دارم

ولی خسته ام

حالا خسته ام...

میخوام یکم بشینم

شاید این نشستن چند ساعت

یا چند روز بیشتر طول نکشه

شایدم طولانی بشه

نمیدونم...

الان اینم برام مهم نیست

نمیخوام به اشتباهات خودم

به نامردی اون

به کار و حرفای بقیه 

فکر کنم

راستشو بگم...

زندگی برام مثل صحنه نمایش میمونه

میدونی تا دقایق دیگه نمایش تمومه و پرده ها بالا میره

میدونی همه بازیگرن و دارن سناریوی نویسنده و گارگردان رو بازی میکنن

ولی هیچکدوم اینا، باعث نمیشه با جاهای خنده دار نمایش نخندی

با جاهای عاشقانه اش دلت نره...با جاهای غمگینش گریه ات نگیره

با اینحال ته دلت میدونی همه چی الکیه!

یکم دیگه همه چی تمومه.

.

اینارو گفتم که بگم

حتی اگه غمگین باشم

حتی اگه احساس پوچی!! کنم

اگه حتی خسته باشم

اگه بریده باشم و سینه ام سنگین باشه و هوام ابری

حتی اگه سالم بی بهار شده باشه

هرچی...

من راضی ام!

من به تقدیر کسی که « ... و ما تسقط من ورقه الا یعلمها ..»

به خواست تو راضی ام

نه رضایتی از سر ناچاری!

رضایتی از سر رضایت و سپاس

دیگه حتی شکایت خودمم پیشت نمیارم

همه تلاشمو برای بهتر شدنش میکنم

همه تلاشمو برای بخشیدن و دوست داشتنش میکنم

.

میدونی خیلی میشه به اون آیه فجر فک کنم

که .. یا ایتها النفس المطمئنه...ارجعی الی ربک...راضیة مرضیه...

فادخلی فی عبادی...وادخلی جنتی...

این بهشتی که میگه رضوانه؟!

همونجا که من از اون راضیم..اون از من....

میدونی راضی بودن اینطورم نیست همیشه که حتما

دلخواهِ طرف محقق شده باشه که راضی بشه

نه!

راضی شدن...رااااضی بودن...سوای این حرفاس

وقتی ربوبیت خدارو میذاری کنار تموم دردا و سختیا

میبینی تهش این درد خوب بود...لازم بود..

با وجود اون درد و سختیی که متحمل شدی...راضی میشی

شاید هیچی حتی با خواست اولیه ات مطابق نبوده باشه...

یا خدا میبینه با تموم نقص و کاستی هات...تموم تلاشت رو کردی

با تموم تلاش اندکت...راضی شدی به تقدیرش...

از تو با تموم نقصات راضی میشه...

میشی راضیه ی مرضیه

یعنی اینجوریاس؟!!!!

چجوریاس راس راسی؟!

کاش یه روز بفهمم...قبل دیر شدن

.

دوس دارم پرحرفی کنم

باشه پست بعد هذیوناتم....

.

.... خرابه! پس حوّل الی احسن الحال...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۰۶
تاسیان ...

بقول فاضل

دیگر بهار در سبد روزگار نیست

دیگر «قرار» نیست نه! دیگر قرار نیست

 

شادم که زود می گذرد شادی ام، ولی

غم می خورم که هیچ غمی ماندگار نیست 

.

.

بگذار در غبار فراموشمان کنند !

این سینه را تحمل سنگ مزار نیست......

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۳۸
تاسیان ...

گفت

دردی ست غیر مردن کان را دوا نباشد

.

گفتم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد

که من می میرم از این درد و درمانی...نمی بینم!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۳۴
تاسیان ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۲۱
تاسیان ...