تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

تو محول الحالی و حالِ منم ...

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۰۶ ب.ظ

چهارده ساعت

۱۴ساعت دقیقا تا پایان امسال مونده

اینور اونور همه نوشتن..

از خونه تکونی دل

از برنامه ریزی برای سال جدید

از تحلیل و بررسی سالی که گذشت

از نوشتن آرزوها و برنامه هاشون برای سال جدید و ....

من هم شاید سالهای قبل این وقتا این وقت سال بهونه ی خوبی بود 

برای انجام یکی از همین کارا...

حالا اما دارم فکر میکنم چه لزومی داره

این ربطی به حال ناخوشم نداره

از سر ناامیدی و ناراحتی نمیگم

فقط دارم فکر میکنم چرا چند روز گذشته خودم رو تحت فشار گذاشته بودم

تا قبل تموم شدن سال، خودم رو جم و جور کنم!؟

چه لزومی داره؟!

من کی تونستم تعیین کنم هیچکدوم از زخمام،

توی موعد مشخصی خوب بشن

حالام...اونی که خواست_از سر لطف و مهربونی_

منو اینطور بزرگ کنه،امتحان کنه یا هرچی...

و این درد و زخم رو روو دلم گذاشت

به وقتش مرهم میشه برای این زخم

.

فقط چقد پی خواب دیشب

دلتنگ حرم عمه جانم...دختر موسی بن جعفر...

.

غمگینم

احساس پوچی میکنم

بی هدفم

توو دفترم پره برنامه است...

اما الان...درحال حاضر

هیچ هدفی ندارم

چه اشکالی داره...

میدونم فرصتا مثل ابر میگذرن

میدونم عمر دو روزه

جوونی چند لحظه

میدونم عمر ارزشمندترین چیزیه که دارم

ولی خسته ام

حالا خسته ام...

میخوام یکم بشینم

شاید این نشستن چند ساعت

یا چند روز بیشتر طول نکشه

شایدم طولانی بشه

نمیدونم...

الان اینم برام مهم نیست

نمیخوام به اشتباهات خودم

به نامردی اون

به کار و حرفای بقیه 

فکر کنم

راستشو بگم...

زندگی برام مثل صحنه نمایش میمونه

میدونی تا دقایق دیگه نمایش تمومه و پرده ها بالا میره

میدونی همه بازیگرن و دارن سناریوی نویسنده و گارگردان رو بازی میکنن

ولی هیچکدوم اینا، باعث نمیشه با جاهای خنده دار نمایش نخندی

با جاهای عاشقانه اش دلت نره...با جاهای غمگینش گریه ات نگیره

با اینحال ته دلت میدونی همه چی الکیه!

یکم دیگه همه چی تمومه.

.

اینارو گفتم که بگم

حتی اگه غمگین باشم

حتی اگه احساس پوچی!! کنم

اگه حتی خسته باشم

اگه بریده باشم و سینه ام سنگین باشه و هوام ابری

حتی اگه سالم بی بهار شده باشه

هرچی...

من راضی ام!

من به تقدیر کسی که « ... و ما تسقط من ورقه الا یعلمها ..»

به خواست تو راضی ام

نه رضایتی از سر ناچاری!

رضایتی از سر رضایت و سپاس

دیگه حتی شکایت خودمم پیشت نمیارم

همه تلاشمو برای بهتر شدنش میکنم

همه تلاشمو برای بخشیدن و دوست داشتنش میکنم

.

میدونی خیلی میشه به اون آیه فجر فک کنم

که .. یا ایتها النفس المطمئنه...ارجعی الی ربک...راضیة مرضیه...

فادخلی فی عبادی...وادخلی جنتی...

این بهشتی که میگه رضوانه؟!

همونجا که من از اون راضیم..اون از من....

میدونی راضی بودن اینطورم نیست همیشه که حتما

دلخواهِ طرف محقق شده باشه که راضی بشه

نه!

راضی شدن...رااااضی بودن...سوای این حرفاس

وقتی ربوبیت خدارو میذاری کنار تموم دردا و سختیا

میبینی تهش این درد خوب بود...لازم بود..

با وجود اون درد و سختیی که متحمل شدی...راضی میشی

شاید هیچی حتی با خواست اولیه ات مطابق نبوده باشه...

یا خدا میبینه با تموم نقص و کاستی هات...تموم تلاشت رو کردی

با تموم تلاش اندکت...راضی شدی به تقدیرش...

از تو با تموم نقصات راضی میشه...

میشی راضیه ی مرضیه

یعنی اینجوریاس؟!!!!

چجوریاس راس راسی؟!

کاش یه روز بفهمم...قبل دیر شدن

.

دوس دارم پرحرفی کنم

باشه پست بعد هذیوناتم....

.

.... خرابه! پس حوّل الی احسن الحال...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۲۹
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی