تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

سلام بر روندگان آن جاده ی بی انتها....

.

شکسته بال و پرم

می بینی؟!

.

داشت گوشه ای میمرد

که فقط دلتنگ بود

که فقط...

نه بال پر زدن داشت...نه پای رفتن...

نه حتی

نای صدا زدنت رو...

.

تموم روز تصویرت جلوی چشمام بود و تو‌دلم‌خون گریه میکردم

دست به محاسن گرفتی و می باری و عرفه میخونی

دوست داشتم توی اون لحظه ات حل بشم

.

وحشتِ غیرقابل وصفی داره

حالِ بچه ای که مادرش رو گم کرده

چیزی مثل تماما خالی شدن

یکباره و تماما خالی شدن

هولناک تر از سرازیری قبر و سکرات و سوال جواب و...

چرا که مادرا، خدای بچه هاشونن.

.

چی دارم می گم؟!!!

.

یادمه یکبار وقتی بچه بودم گم شدم

انگاری یکباره دنیا شده بود یه قالی کوچیک

که تند و خشن از زیر پام کشیدنش

تموم آدما که تا لحظاتی قبلتر فقط یکسری آدم عادی بودن

تبدیل شده بودن به پیکره های سیاه و ترسناکی که 

یکیشون دزد بود و یکیشون قاتل و ....

با اینحال تنها چیزی که بهش فکر میکردم این بود که «من گم شدم»

راستش هیچکدوم از اون ترسها، که همگی یکباره هجوم اورده بودن،

اصلا مهم نبودن و هیچ منو درگیر خودشون نکرده بودن

من فقط اون مسیرو ده‌ها بار مثل دیوونه ها با نهایت سرعت

میرفتم و برمیگشتم و منتظر بودم پیدا بشم

نمیدونم دقیقا چیه گم شدن من رو اونقدر هراسون و حیرون کرده بود

شاید این مفهوم که من..جایی که باید باشم نیستم

یا پیش کسی که باید باشم نیستم

یا ...

آره..

حالا که فکر میکنم

چیزی که بیشتر از همه بهش فکر میکردم وقتی با سرعت می دوییدم

این فکر بود که الان که گم شدم

یکی داره دنبالم میگرده

یک نفر، یک‌جایی نگرانمه و ... با نگرانی داره دنبالم میگرده

بیشتر از همه به حال مامانم فکر میکردم و ... بیشتر میترسیدم

.

گمونم این باور قلبی

که تو منتظرمی

که تو یکجایی دنبالم میگردی

انقدر بهم ریخته روزامو

من از دویدن خسته ام

بیا

قبل از اینکه‌دیر شه بیا.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۸ ، ۰۳:۰۰
تاسیان ...

«کسی باور نکرد این آدم بی شکل

بغیر از عشق با چیزی

موافق نیست.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۸ ، ۲۱:۴۲
تاسیان ...

لحن اش و شادی ای که تو صداش بود موقع‌گفتنِ جمله ی

«خانمِ ... مبارکتون باشه..»

تسکین دهنده بود

و من خیلی از آقای پستچی بابتش ممنون بودم

برای منی که موقع گرفتن اش غمگین بودم

و فکر میکردم اگر قرار بود برم الان حتما روی ابرا بودم

آقای پستچی ممنون

برای اوردنش

و برای خوشحالی صداتون موقع ادا کردن اون جمله

.

خیلی خیلی ممنون.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۸ ، ۰۰:۰۸
تاسیان ...

همین چند لحظه قبل تر مشخص شد

امسال نمی رم

.

می گمش عادت ندارم بقیه برن من نرم

میخنده میگه ما کلا عادت نداریم بریم

تاحالا نرفته بود

دوست داشتم همونجا بشینم براش گریه کنم

کاش همه مردم دنیا بدونن و بیان و بچشن

طعم اون جاده ی بی انتها رو

طعم پای پیاده

خسته گشنه و تشنه و غبار آلود ، اومدن تا تو رو...

حسین!

.

+میاد خاطراتم جلوی چشام ...

++حالا پاسپورتم که برسه...چطوری بگیرمش.هوم؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۸ ، ۱۸:۵۹
تاسیان ...

هجوم واژه ها

اجازه نمیده حرفی که می خوام بزنم

تو علی الحساب بدون

دلتنگتم.

.

پاسپورتم رو باید‌تمدید کنم

هنوز هیچ کاری نکردم

هنوز معلوم نیست برم یا نرم

با اینحال به نرفتن فکر نمیکنم

یعنی نمی‌تونم تصور کنم وقتی بقیه دارن میان پیشت

من تو‌خونه نشسته باشم و حسرت بخورم

این روزا چهره شهر سیاه تر نشون میده

فقط نگاه کردن بهش،غمگینم میکنه

فکر اینکه فقط ده روز توی کل سال هست

که نفس می کشم

که زندگی میکنم

که بیشتر از همیشه خودمم

ولی ممکنه این ده روز رو از دست بدم

حالمو خراب میکنه

دیوونم میکنه

.

خیلی راحت در جواب اینکه چرا نمیذاره برم

میگه چون دوست ندارم بری

فقط با خودم فکر میکنم

چقدددر راحت این جمله رو‌ ادا میکنه

چقدر راحت درک نمیکنه این رفتن برای من

صرف یک سفر

صرف یک زیارت

یک با پای پیاده از جایی به جایی رفتن نیست

که یک شکل جدید از زیست هست

که تووش بیش از هر وقت دیگه ای احساس بودن میکنم

تنها شکلی از بودن که میتونم «خودم» رو‌ تووش بپذیرم

اما میگه نه و وقتی قبول میکنه که زمان زیادی نمونده

گرچه با تجربه سفر پارسال شاید نباید نگران باشم

ولی احساس میکنم توی همین چند ماه

قلبم پیرتر از اون شده که تحمل کمترین هیجانی رو داشته باشه

خسته تر از اونم که...

.

قرارمون چیشید؟...

آهسته تر برو..بذار...منم باهات بیام...

دیگه نمیکشه پاهام...که پابه پات...بیام.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۸ ، ۰۳:۱۸
تاسیان ...

میگه می دونم سخته

توکل کن بر خدا

یاد روایت اِعراب قلوبی که یکی دو روز پیش خونده بودم میفتم

یکجاش فرموده :

... و فتح القلب فی الرضا عن الله

و (حالت)فتح قلب در رضایت از خداست ...

 

 ... و اذا انقاد القلب لمورد قضاء الله بشرط الرضا عنه کیف ینفتح القلب بالسرور و الروح و الراحه

و وقتی در برابر قضا و تقدیر الهی تسلیم شد و حالت رضا و خوشنودی از خدا داشت دل باز می شود و یک حالت

سرور و خوشحالی و آسایش سراسر قلب را فرا میگیرد

 

... و علامة الفتح ثلاثة اشیاء : و علامت فتح قلب سه چیزه

   التوکل و الصدق و الیقین ...

.

فکرم می ره پی ذکر عقیقم ...توکلت علی الله

توکلت علی الله ؟؟؟!

.

نمی دونم این حالی که دارم صبره یا چی

کشون کشون روی صفحه زندگی خودم رو جلو می کشم

و سعی می کنم این حالت رو به صبر شبیه تر کنم تا هرچیز دیگه ای

.

فقط یک چیز رو می دونم

که من

بابت تموم نعمت های بی شماری که بهم دادی

ممنونم

بابت نعمت عمر

بابت این جوونه ی کم جون محبت

نه

بابت این درخت تنومند محبت که ریشه هاش تا انتهای هستی من رفته

بسیار ممنونم

هرچی درده

هرچی زخمه

هرچی مشکله

فدای یه تیکه از آینه های ، آینه کاریهای حرم موسی بن جعفر

فدای چشم های مهربون سید حمزه

فدای همون دیوار کناری حرم سید کریم که هربار سرم رو بهش تکیه می دم

.

فتح القلب من اما،

فکر چشم هاته

وقتی تو نیمه های تاریک شب نگام می کنی

وقتی صدام می کنی...با چشم هات

با چشم هات که تموم هستی منن

با چشم هات به زندگی دعوتم می کنی

چی میگم؟

چشم هات چشمه های حیات منن

چشم هات که محض خاطرشون ...منو آفرید!

.

من هیچ وقت فکر نکردم چشم هاتو بستی

یا چشم برگردوندی

می دونم

منم که ایمانم به چشم هات ضعیفه

این منم که هی کم میارم و نمی کشم پابه پات بیام

منم که ...منـــــم.

.

+ اومده بودم یه چیزای دیگه بنویسم اصلا !

حرفهام شباهتی به این متن نداشت.حتی یک کلمه.

تهش اما همیشه خوشحالم

یکجورایی گفتن این حرفها

جدای اینکه اینجا نوشتن نداره

بقول اون شاعر "پیش مردم گله از یار؟همینم مانده ست"!

.

ولی

اگر لبخند می زنم و بقیه رو دلداری می دم

نه که سختم نیست

نه که نیاز ندارم بغلم کنی

بیشتر از هر وقت دیگه ای 

بیشتر از هر وقت دیگه ......

هیچی.

بیا فقط

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۸ ، ۰۱:۴۸
تاسیان ...

تو اعمال مسجد کوفه،بعد از نمازی که تو ستون سوم(مقام امام زین العابدین.ع.)خونده می شه

یه دعای خیلی لطیفی هست

.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏

 

اللَّهُمَّ إِنَّ ذُنُوبِی قَدْ کَثُرَتْ وَ لَمْ یَبْقَ لَهَا إِلاَّ رَجَاءُ عَفْوِکَ

 

خدایا گناهان من بسیار است و بر آن گناهان دست آویزى باقى نمانده به جز امیدم به عفو و بخشش تو

 

وَ قَدْ قَدَّمْتُ آلَةَ الْحِرْمَانِ إِلَیْکَ

 

اکنون ابزار محرومیت را که تهیدستی و نیازمندی است تقدیم کردم

 

فَأَنَا أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ مَا لاَ أَسْتَوْجِبُهُ

خدایا از تو می خواهم آنچه را سزاوارش نیستم

 

وَ أَطْلُبُ مِنْکَ مَا لاَ أَسْتَحِقُّهُ‏

 

و از تو می طلبم آنچه را مستحقش نمی باشم

 

اللَّهُمَّ إِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی وَ لَمْ تَظْلِمْنِی شَیْئًا

 اى خدا اگر مرا عذاب کنى پس سبب گناهان من است و تو بر من هیچ ظلم و ستم نکرده‏ اى

 

وَ إِنْ تَغْفِرْ لِی فَخَیْرُ رَاحِمٍ أَنْتَ یَا سَیِّدِی‏

 

 اگر مرا ببخشى و بیامرزى تو بهترین مهربانانى اى آقاى من

 

اللَّهُمَّ أَنْتَ أَنْتَ   خــدایا تـو تـــویـی

وَ أَنَا أَنَا             و مــن منـــــم

 

أَنْتَ الْعَوَّادُ بِالْمَغْفِرَةِ   تو بسیار معتاد به آمرزشی

وَ أَنَا الْعَوَّادُ بِالذُّنُوبِ‏    و من بسیار معتاد به گناهانم

 

وَ أَنْتَ الْمُتَفَضِّلُ بِالْحِلْمِ  تویی که تفضل می کنی به بردباری

وَ أَنَا الْعَوَّادُ بِالْجَهْلِ‏       منـــم که بسیار معتــادم به نادانی

 

اللَّهُمَّ فَإِنِّی أَسْأَلُکَ   خدایا از تـــو درخواست می کنم

یَا کَنْزَ الضُّعَفَاءِ         ای گنج ناتوانان

یَا عَظِیمَ الرَّجَاءِ        ای بزرگ امید

یَا مُنْقِذَ الْغَرْقَى        ای دستگیر غریقان

یَا مُنْجِیَ الْهَلْکَى      ای نجات دهنده هلاک شدگان

یَا مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ        ای میراننده زندگان

یَا مُحْیِیَ الْمَوْتَى‏       ای زنده کننده مردگان

 

أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ‏   تویى خداى یکتایى که جز تو خدایى نیست

 

أَنْتَ الَّذِی سَجَدَ لَکَ

شُعَاعُ الشَّمْسِ وَ نُورُ الْقَمَرِ وَ ظُلْمَةُ اللَّیْلِ وَ ضَوْءُ النَّهَارِ وَ خَفَقَانُ الطَّیْرِ

تویی که سجده کرد برایت

شعاع خورشید،نور ماه،و تاریکی شب و روشنایی روز و حرکت بال پرندگان

 

و ....باقی دعا

.

ولی خودمونیم

به دعـا نه

به چشم هات محتاجم

به چشم هات .

.

انقد روزای سختی باشه که واسه طاقت اوردن

تند تند به خودت بگی

یکم دیگه

فقط یکم دیگه مونده

طاقت بیار .

.

طاقتــــــــ بیار ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۸ ، ۲۱:۲۱
تاسیان ...