تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

وقتی طولانی نمی نویسی نوشتن واقعا سخت می شه

نمی دونم ننوشتن سختی هایی که از سر گذروندم و حالا دیگه آزارم نمی دن کار درستی هست یا نه

شاید یک وقتی اتفاقات این مدت و بخشی از افکار بی نهایتم که توان ثبت شون رو نداشتم ، نوشتم تا بمونه

تجربه نشون داده آدمی چیزهایی که فکرش رو نمی کنه هم یادش می ره

مثل نوشته های یک سال پیش که چند روز قبل توی مرتب کردن هام دیدم شون

تلخ و خوشایند بود

خیلی از رنج ها حالا برام حل شده بود

خیلی جیزهایی که از خدا خواسته بودم محقق شده بود

خوندنش بیشتر لبخند به لبم می اورد و گاهی نم به چشم هام

بگذریم

توی همچین شبی سزا نیست از خودم بگم

وقتی همه تویی ..

.

" اى حارث همدانى هر که بمیرد از مؤمن ومنافق مرا رویاروى مى بیند، دیدگان او مرا مى شناسد ومن نیز او را به وصف ونام وعمل مى شناسم. وتو در نزد صراط مرا مى شناسى، پس از هیچ لغزشى بیم مدار. تو را در حال تشنگى شربت سردى بنوشانم که آن را در شیرینى عسل پندارى. من به آتش دوزخ هنگامى که آن را براى عرضه بر دوزخیان بازمى دارند گویم: این مرد را رها کن وبه او نزدیک مشو، رهایش کن وبه او نزدیک مشو، که ریسمان او به ریسمان وصى پیامبر صلى الله علیه واله وسلم متصل است "


ای که گفتی فمن یمت یرنی
جان فدای کلام دلجویت 
کاش روزی هزار مرتبه من
مردمی تا بدیدمی رویت
"

 

.

استاد جاودان:

جان دادن سخت است اما به استناد قرآن ، محبین و شیعیان امیرالمومنین در هنگام جان دادن

مثل زنانی که محو جمال یوسف بودند و انگشتان خود بریدند ؛

جان می دهند و محو جمال امیرالمومنین اند... "

.

اینطور وقت ها زندگیم برام مثل یه فیلم فوق العاده جذاب می شه

که برای پایان هیجان انگیزش بیقرار می شم

انگار تموم یک فیلم رو دنبال کنی تا فقط آخرش رو ببینی

لحظه شمار اون دیداریم ....

 

گرچه ما خودمون رو شیعه که هیچ ، محب هم نمی دونیم

ولی ما فقط

وقت شنیدن اسم تون

قلب مون تو سینه پرپر زد

دلمون قیلی ویلی رفت

چشم مون نم برداشت

دلمون تنگ تون شد

ما فقط دونستیم هستی مون با رشته هایی نامرئی وصلِ چشم هاتونه

ما خواب چشم هاتون رو می بینیم و ...

پر می شیم از هستی

.

" و أما حق پدرت را

باید بدانى که او بن تو است و تو شاخه او هستى

و بدانى که اگر او نبود تو نبودى،

پس هر زمانى در خود چیزى دیدى که خوشت آمد بدان که از پدرت دارى

و خدا را سپاس‏گزار و به همان اندازه شکر کن، و لا قوه الا بالله

_رساله حقوق علی بن الحسین ع _ "

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۳۹
تاسیان ...

زیرِ بارِ امانتی که بهم سپردی ،

دارم لِهْ می شم !

می دونی ؟!

.

«آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه کار به نام من دیوانه زدند...»

.

یا ناصِرَ المستضعفین .

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۳۸
تاسیان ...

" مرد درویش منم گمشده در خویش منم

خویش گم کرده ترین آدم درویش منم

کمترین درد من اینست که از خود دورم

 

مردی آلودۀ غم خستۀ تشویش منم

قلعۀ مردم دیوانه همینجاست ولی

کیست دیوانه ترین مرد ، کم و بیش منم

عاقبت آخر دیوانه شدن رسوائیست

مست دیوانه و ناعاقبت اندیش منم

مثل سربازی فراری شده از یک شطرنج

مثل یک شاه پر آوازه ولی کیش منم "

.

امروز همیجوری اتفاقکی ! واسه اعتکاف مسجد جمکران اسم نوشتم

تا یار که را خواهد و .... لطفش به که باشد

.

تموم این زندگی رو می خوام

که تو این زندگی رو _این شکلی_ خواستی برام ...

.

دارم تموم سعی ام رو برای این زندگی می کنم

سخته

اما داری می بینی م ...

و این آسونش می کنه .

 

درست مثل همون صحنه که تموم خلق داشتن مبارزه تن به تن من و ابلیس رو نگاه می کردن

و من از میون حلقه ی آدم ها تو رو دیدم

و من ِ زمین خورده رو ، نگاه تو بلند کرد

همونطور که یک روز اسم ات ...

.

.

.

"من" ... می دونم کیـــــــم !!!! :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۱۱
تاسیان ...

راستشو بخوای

ما هر وقت دلتنگ کربلاتون شدیم رفتیم _ری_

وقتی دلمون رفت واسه ایون طلا و صحن انقلابتون ، رفتیم _ری_

هر وقت شبی نصفه شبی نفس مون از تنهایی گرفت ،

خودمونو تو _ری_ پیدا کردیم ‌.

دلمون خواست پیاده بریم کربلا...پیاده اومدیم اونجا

دلمون هوای صحن قدس کرد... نشستیم و زل زدیم به سید حمزه تون

.

حالام

درست که ، جمعه ای ، انقد بی تاب مشهد الرضا بودیم که تا رزرو بلیط و هتل

هم پیش رفتیم تا فقط یه شب مهمون ناخونده بشیم و ... نشد که بشه

درست که شب جمعه ای هرکاری کردیم نشد که بیاییم و روی ماهتونو ببینیم

درست که واس خاطر حرفی که میخواییم بهتون بزنیم انقد هول برمون داشته

که دل دل می کنیم واسه اومدن

ولی

این دلتنگی هم

از جنس دلتنگی برا کربلا و ارباب و سقا نیست که

از جنس دلتنگی برای نفس کشیدن تو حرم الرضا نیس

دلتنگی ای از سر تنهایی نیس

این دلِ خراب

انقد به هوای حسین اومد اونجا :)

که دلش گیرِ صاحبخونه شد

انقدری که وقتی داشت می رفت کربلا ، پیش حسین

_گرچه نشد حتی از خانوادش حضوری خدافظی کنه_

ولی نتونست بی دیدن روی ماهتون ، حتی راهی کربلا شه !

می رفت کربلا و اونجا گییییر بود 

ما تقصیرکار نیستیم

تقصیر دله که خرابی میکنه

بی تابی می کنه

کوتاه کنم

دلمون داره دق می کنه از دوری تون

#سیدنا_الکریم !

.

میخوام یه شعر بنویسم واسه حال این لحظه ام

چیزی اما بنظرم نمیاد

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۳۹
تاسیان ...

یک "مهربانی" در عالم هست

که " می بیند"

و

"می شنود "

.

.

.

نگاهت سجده های واجب دارد ...

می دانی ؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۷ ، ۱۵:۱۶
تاسیان ...

نه که شب جمعه ها اینجا اتفاق خاصی بیفته ، یا معجزه ای رخ بده

بیشتر انگار اینطوریه که شب ِ جمعه ها ،

خودش مثل یک معجزه اتفاق می افته برام

 

تموم شب ِ جمعه هایی که با گریه صبح شد

تموم شبِ جمعه هایی که تو خواب سر شد

تموم شب ِ جمعه هایی که منتظرم بودی

منتظرت بودم

.

حالام منتظرم

حتی اگه شبیه اش نباشم ...

.

و باسمک الذی دعاک به ذو النون

اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه

فنادی فی الظلمات

ان لا اله الا انت

سبحانک

انی کنت من الظالمین

فاستجبت له

و نجیته من الغم

و کذلک ننجی المومنین

.

.

.

////

.

می گه بدون تو خیلی سختمه ...چرا اینجوری شد

و من خوشحال نمی شم که یه دوست بدون من سختشه

که بودنم فرق داره برای کسی

بجاش غمگین می شم

و آرزو می کنم کاش می شد طوری زندگی کنم ، که هیچ کس من رو نشناسه

که هیچ جای ثابتی

هیچ آدم ثابتی

هیچ خاطره ای

از من پر نباشه

دلم می خواد گم ترین باشم

دلم می خواد کسی من رو به خاطر نیاره

...

بدون هیچ دلیلی :)

.

.

.

هی رفیق

من رو ندیدی ؟

هر چی می گردم ...

مصطفی ! ..........................

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۲۳
تاسیان ...

دو سال پیش توی همچین روزی ازت خواسته بودم

یا بذاری برم

یا بذاری بیام

که از سرگردونی خسته بودم

و تو گفته بودی که 

نمی ذارم بری

و من

نشنیده بودم

.

حالا شنیدم

و بجای "ببخشید"

می خوام بگم

"ممنونم"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۷ ، ۰۲:۱۲
تاسیان ...