چقدر دویده باشم و آخِر بار رسیده باشم به همان واژه های تکراری همیشه خوب است ؟
چقدر در پی واژه ی بی تکراری، کو به کو پرسه زده باشم و نیافته باشم ، مگر تکراری ترین واژه ها را خوب است ؟
پس بخوان . .
من را با همین واژه های تکراری بخوان . . .
اما طور دیگری . . مرا طور دیگری بخوان !
.
.
امشب برگشتم به اتاق خودم
بعد از یک ماه که رفتم و تو اتاق ف اتراق کردم
بالشم رو زدم زیر بغلم و برای یک ماه در این اتاق رو بستم
بعد از حدود یک ماه میام تو اتاق و ...دیدن میز شلوغم
کتابای پای تخت
کتابهای شعر گوشه کنار اتاق
جعبه های مدادرنگی و ابرنگ یه گوشه افتاده
کاغذای چرک نویس که هرجایی تونستن جا خوش کردن
تقویم دستنویس روی دیوار-که صرفا برای خط زدن روزها درست شده-
دیدن همه اینها مث این می مونه که برگشتم به مصاف باخودم
اینطوری
پشت درای بسته
به دور از نور و صداها
تو تاریکی و تنهایی محض اینجا
می تونم بازم پیدات کنم؟
ولی می دونی
حتی اگر تو ببخشیم
و حتی اگر من هم بتونم تنفر از خودم رو کنار بذارم
اگر دستهام رو ببرم و کناری بندازم
اگر بسوزم و مثل چندماه گذشته دود سیاهی بشم که تو فضای چشم هات گم می شه
نه!
تموم نمی شه پریشونی و بقول اون عزیز ...
از هر طرف که رفتم ...جز وحشتم نیفزود
که فانظر ...کیف کان عاقبة المنذَرین
که کارهای آدمی سایه به سایه اش میان
که آدمی هرچقدر هم توی فرار کردن خوب باشه_مثل من_
از "خودش" ...هیچ وقت نمی تونه فرار کنه
.
.
چرا نمی تونم حرفی که می خوام بزنم؟
فقط مثل کندن یه زخم قدیمی و تازه کردنش...
به این خودآزاری عجیب ادامه می دم
به اشتباهِ اینجا نوشتن...ادامه می دم!
.
خوب می دانم،
که سال هاست مُرده ام.
.
آدم بده ی داستان منم.
همیشه منم.
ب.ن: آدم ها تا یه جایی اشتباه میکنن
از یجا به بعد
دیگه «خودشون» میشن اشتباه!
من ... اشتباه بزرگی بودم.