تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

انگار هزار ساله گریه نکردم

انگار هزار ساله نخندیدم

انگار هزار ساله نخوابیدم

انگار هزار ساله بیدار نشدم

انگار هزار ساله نفس نکشیدم

انگار هزار ساااله زندگی نکردم

اصلا انگار هزاااار ساله نیستم .

.

شبیه یه زخمِ کهنه م ، که سر باز کرده

این روزهای بدون تو

این روزهای گم

این روزهای هیچ

.

هیچ کس نمیفهمه

که چه جونی می کنم تا فقط عادی بنظر بیام

که هر کلمه حرف با آدم ها

هر لبخندِ طبق عادتی

هر دور هم جمع شدنی

حتی ساده ترین کارها 

چه جونی می گیره ازم

شاید اصلا این همه کار و پروژه رو واسه خودم تعریف می کنم

که مطمئن شم عادی بنظر می رسم !!!

خلاصه که بشکل اغراق آمیز و مضحکی ، عادی بنظر می رسم

.

نمیشه بیای... منو ببری!؟!؟؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۸ ، ۰۰:۵۰
تاسیان ...

یه عالمه غر دارم که بزنم

و البته که آدم نشستن و حرف زدن با کسی نیستم

فکر میکنم بنویسمشون و خودمو خلاص کنم ، بجای دفن کردنشون!

اما بعدش فکر میکنم واقعا بعد از نوشتن شون خلاص می شم؟

واقعا رها می شم ؟

شک دارم .

 

می ترسم

می ترسم سنگین تر بشم از گفتن شون

می دونی

حرفایی دارم که دوس دارم یکی بشینه گوش کنه

اما در عین حال دوست ندارم به کسی بگمشون

فقط فکر می کنم

تموم اتفاقات وحشتناک این روزهای زندگیم

_که لحظه ای گمون می کنم طاقتم رو طاق کردن و دیگه نمی تونم تحمل شون کنم_

_و لحظه ی بعد فکر می کنم فقط من هستم که می تونم تحمل شون کنم که روی دوش من قرار گرفتن _ ،

رنج های دوست داشتنیِ من هستن

رنج های خودِ خودِ خودم ...تنهای تنهای تنها .

.

.

.

"اشتباه از ما بود 
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم
دستهامان خالی
            دلهامان پر
                        گفتگوهامان، مثلا یعنی ما

کاش می‌دانستیم هیچ پروانه‌ای پریروز پیله‌گی خویش را بیاد نمی‌آورد

حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می‌میریم 
از خانه که می‌آئی
دستمالی سفید، پاکتی سیگار، گزیده شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور 
احتمال گریستن ما بسیار است." سیدعلی صالحی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۸ ، ۰۱:۵۳
تاسیان ...

شبیه یه زخمِ کهنه َم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۸ ، ۰۰:۱۳
تاسیان ...

یکی که لازم نباشه جلوش خودت نباشی

لازم نباشه زیر نقاب ها پنهون بشی 

یکی که وقتی روحت رو عریان دید ، پا به فرار نذاره

یکی که بتونی زخم هاتو بهش نشون بدی

و اون نه از دیدن اونهمه زخم بترسه

نه حتی نوازششون کنه

که فقط اونم ، زخم هاشو نشونت بده .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۸ ، ۱۸:۰۹
تاسیان ...

« گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش

   تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم ... »

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۸ ، ۱۹:۵۱
تاسیان ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۸ ، ۰۰:۲۱
تاسیان ...