وإن لم أستطع نزع الأحزان من قلبک، فلنقتسمها سویًا.
بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد
بادِ غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
طوطیی را به خیالِ شکری دل خوش بود
ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد
قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد
که چه آسان بشد و کارِ مرا مشکل کرد
ساروان بارِ من افتاد، خدا را مددی
که امیدِ کَرَمَم همرهِ این مَحمِل کرد
رویِ خاکیّ و نمِ چشمِ مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طربخانه از این کَهگِل کرد
آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مهِ چرخ
در لحد، ماهِ کمان ابرویِ من منزل کرد
نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم؟ بازی ایام مرا غافل کرد
لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِکَ أَمْرًا
میم صبح پیام داده که پریروز اومده ایران و همو ببینیم
گفتم این وند روزه یه فرصتی میذاریم
فکر کردم دعوتش کنم خونه
بار اخر که دیدمش شب اخری بود ک میخاستن برن فرودگاه
یکی دوماهی که ایران بود نیومده بود پیشم
بنظر افسرده میومد گرچه چیزی نمیگفت،من ولی خوشحال بودم
اینبار ولی حدس میزنم خوب باشه و من .. :))
المناجاة الحادیة عشرة: مناجاة المفتقرین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِلَهِی کَسْرِی لا یَجْبُرُهُ إِلا لُطْفُکَ وَ حَنَانُکَ
خدایا شکستگى ام را جز لطف و محبتت جبران نکنند
وَ فَقْرِی لا یُغْنِیهِ إِلا عَطْفُکَ وَ إِحْسَانُکَ
و تهیدستى ام را بى نیازى نرساند جز مهر و احسانت
وَ رَوْعَتِی لا یُسَکِّنُهَا إِلا أَمَانُکَ وَ ذِلَّتِی لا یُعِزُّهَا إِلا سُلْطَانُکَ
و هراسم را جز امان تو آرام ننماید، و خوارى ام را جز توانایى ات به عزّت تبدیل نکند
وَ أُمْنِیَّتِی لا یُبَلِّغُنِیهَا إِلا فَضْلُکَ وَ خَلَّتِی لا یَسُدُّهَا إِلا طَوْلُکَ
و مرا جز فضلت به آرزویم نرساند و شکاف فقرم را جز احسان تو پر نکند
وَ حَاجَتِی لا یَقْضِیهَا غَیْرُکَ وَ کَرْبِی لا یُفَرِّجُهُ سِوَى رَحْمَتِکَ
و حاجتم را کسى جز تو بر نیاورد، و غمزدگى ام را جز رحمتت برطرف ننماید
وَ ضُرِّی لا یَکْشِفُهُ غَیْرُ رَأْفَتِکَ وَ غُلَّتِی لا یُبَرِّدُهَا إِلا وَصْلُکَ
و بدحالى ام را جز مهرت نگشاید و سوز سینه ام را جز وصل تو خنک نکند
وَ لَوْعَتِی لا یُطْفِیهَا إِلا لِقَاؤُکَ وَ شَوْقِی إِلَیْکَ لا یَبُلُّهُ إِلا النَّظَرُ إِلَى وَجْهِکَ
و آتش درونم را جز دیدارت خاموش نگرداند و بر حرارت شوقم به تو جز نگاه به جمالت آب نریزد،
وَ قَرَارِی لا یَقِرُّ دُونَ دُنُوِّی مِنْکَ،
و آرامشم بدون نزدیک شدن به حضرتت برقرار نشود
وَ لَهْفَتِی لا یَرُدُّهَا إِلا رَوْحُکَ وَ سُقْمِی لا یَشْفِیهِ إِلا طِبُّکَ
و حسرتم را جز نسیم رحمتت برنگرداند، و بیمارى ام را جز درمانت شفا ندهند
وَ غَمِّی لا یُزِیلُهُ إِلا قُرْبُکَ وَ جُرْحِی لا یُبْرِئُهُ إِلا صَفْحُکَ
و غمم را جز مقام قربت برطرف نسازد، و زخمم را جز چشمپوشى ات التیام ندهد
وَ رَیْنُ قَلْبِی لا یَجْلُوهُ إِلا عَفْوُکَ وَ وَسْوَاسُ صَدْرِی لا یُزِیحُهُ إِلا أَمْرُکَ
و آلودگى دلم را جز گذشت تو نزداید، و وسواس سینه ام را جز فرمانت از میان نبرد
ادامه دارد...
«خدایا اگر در او برای من خیری هست،
او را نصیب من کن
و اگر در او خیری برای من نیست
در او برای من خیری قرار بده
و او را نصیب من کن»
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید...
آمدی؟! وه که چه مشتاق و پریشان بودم!
.
دوست دارم خواب دیشبمو بنویسم ولی جزئیاتش زیاده،حیف میشه
مثل همیشه بعد بیدار شدن پدرمو در نیورد
گرچه دلتنگ خونشون،پدرررررش ،مادرش،خودش ،...شدم
اما حس عجیبی هم داشت
یه سبکی و ارامش خاصی داشتم...
به یاد نیوردن خواب
یا با این وضوح به یاد اوردنشون
هردو به شکلی اذیت کننده و به شکلی خوبن
.
مغزم سوراخ شده از فکر ....:)
مث کسی ام که هزار بار بدست اورده و باز از دست داده
همینقد پاکباخته...
«+هیچ وقت از من متنفر شدی؟
-روزی که برای همیشه ترکم کردی
اونقدر ازت رنجیده و متنفر بودم که یه مدتی بهت خیره موندم
هرچند...
هرچقدر بیشتر نگاه میکردم هیچ تنفری نسبت بهت نداشتم
عوضش،از خودم متنفر بودم
ای بی رحم!
اصلا میتونی تصور کنی،چه احساسی داشتم؟!
+ حتی توان و طاقت تصور کردنش رو هم نداشتم
من فقط...
می دونستم که قلبم،داره هزار پاره میشه
و فقط میتونستم امیدوار باشم که تو...
احساسی مشابه احساس من نداشته باشی»
.
من که روزی هزار بار قلبم هزار پاره میشه
و هربار امیدوارم که اون....حالش بهتر باشه...
دارم نمیتونم دیگه...
.
من میروم ای بی بصر؟!
او میکشد قلاب را...
.
احساس میکنم همه رو خسته کردم دیگه...
وقتی مدام میخوامش درحالیکه خودم....
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :
مَن وَثِقَ بأنَّ ما قَدَّرَ اللّهُ لَهُ لَن یَفُوتَهُ اسْتَراحَ قَلبُهُ
امام على علیه السلام :
هرکه اطمینان داشته باشد
که آنچه خدا برایش مقدّر کرده است به او مى رسد ، دلش آرام گیرد.
.
آه ای دل مغموم آروم باش آروم
ای حال نامعلوم آروم باش آروم....
.
افوض امری الی الله...
کار خوبه خدا درست کنه...
درستش کن اگر....
درستش کن :)🔥
من یه زخم عمیق توی سینه م نشوندم...
و یادشو گذاشتم رووش تا ازش تغذیه کنه
به دختر یکسال پیش فکر میکنم...
حتی بدترین حال پارسال با امسالم قابل مقایسه نیست:)
من وحشیانه به جون خودم افتادم
و واقعا نمیدونم با خودم چکار کردم و دارم میکنم
ز وقتی شنید من خواستم بیاد همو ببینیم
با لحنی که از پشت کلمات تایپ شده هم برام قابل تشخیص و تداعی بود
با تن صدایی که میدونم کمی بالاتر رفته بود
گفت دارررری با خودت چکار میکنی
گفت اونی که این وسط بیشتر آسیب میبینه در آخر تویی
میدونم...درست گفت... دقیق بود
اونی که اشتباه میکنه حتی بیشتر آسیب میبینه...
راستش خودمو باختم...
اولش ترس از دوباره رفتن خودش
بعد از «ه» ترس از تکرار اتفاقات بد،ترس از تصمیم اشتباه...
بعد ترس از اینده ای که مشاور تصویر کرد و به ترسای قبلم دامن میزد
بعدددد ترس از خودم... همه ی خودم
چه تصمیمات اشتباه،چه رفتارای اشتباه،چه اشتباه بودن،چه ...
اینهمه ترس و وحشت ... نمیتونم با کلمات بگم با جسم و روحم چه کرده
همینم که هستم... لطف و حفظ خدا بوده..
به بعضی تصمیماتم که فکر میکنم...
این حال شاید جز مکافات اون اعمال نباشه...
باز شکر..که اینجا پاکم میکنه....
از لطفشه....
گرچه گاهی طاقتم میره که طاق شه..
ولی هنوز امیدکی دارم...اون محبتی که از علی توی قلبمه
امیدوارم میکنه...
ما میتونیم ناامیدی غالب رو ... مغلوب کنیم..
.
دوست دارم ساعتها،روزها،هفته ها و ماه ها برای خودمون گریه کنم...
بس که این داستان غمگینه از سر تا تهش،از این فاصله که نگاش میکنی..
.
أین غیاثک السریع؟!