تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

۲۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

" بال و پری شکسته به دردت نمی خورد ؟

قلبی ز غم گسسته به دردت نمی خورد ؟ "

.

کلنجار میرم

میسوزم

میسوزم

می سو زم

ولی تو شاهدی

تو‌ مشهودی

تو مشهدی!

پس میرم

قدم برمیدارم

میرم

میرم و میگذرم

پُرم از دنیا

پُرم از «من»

ولی میرم و میگذرم

و در نهایت

خودت شهادت بده

که ما بی پا رفتیم

بیدل ، دل دادیم

بی بال ، پریدیم

که‌ ما با همه هستی مون ....

.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۵۷
تاسیان ...

1 .تو روز و روزگاری که مردم صبر ندارن ،

تو صبور باش ....

.

2. دو روزه دلتنگ رفتنشم و فک میکنم کاش ادامه داشت 

زود رفت

چقدر میشد بهتر ازش استفاده کرد

چه ماهی رو از دست دادیم

چه ماهی...

و حکیم یعنی خدایی که بعد از رجب  ، شعبان میذاره ...

چه ماهی .....

.

3 . احساس خسران میکنم ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۰۰
تاسیان ...

"دوست داشته شدن خوب است

حتی اگر دیر شده باشد"

.

میگفتی دوست داشتن اما بهتره

هیچ وقتم دیر نیست !

.

هنوزم معتقدی هیچ وقت دیر نیست؟واسه دوست داشتن!

.

"هزار عاشق دیوانه در من است ..."

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۴۴
تاسیان ...

 

وقتی پریشب دعا میکردی بارون بیاد و آمین میگفتیم ، یقین داشتم بزودی بارون میاد

زیر بارونی که لابد اجابت دعات بود ، قدم میزدم و اجابت پشت اجابت دعا میکردم

اجابت پشت اجابت " می خواستمش "

و به اجابت باقی دعاهای قشنگت فکر میکردم و سرشااار میشدم از ...

از ونک نیم ساعتی پیاده رفتم و دل درد نسبتا شدیدم هم نتونست مانع حس خوشی که میدویید زیر پوستم بشه

میرفتم و انقدر بارون قشنگی بود که تونست از حجم بیزاری م از این شهر کم کنه

انقدر شدید بود که انگار داشت تهرانو می شست 

و چقدر خوب بود ... چقدر سبز بود تهران امروز

 ...و اعتراف میکنم تهران ِ امروز ، تنها چیزی که کم داشت ، "تو" بودی

 .

دست میبرم تو کیفم که از گوشی ساعتو ببینم

که نیست

و فکر میکنم یا گم شده یا جا مونده و احتمالا جا مونده

ساعت میپرسم و فکر میکنم تا برگردم حتما کسی نیست که درو باز کنه

بعد فکر میکنم تاحالا گزارشی مبنی بر مرگ بشری از بی گوشی ای گزارش نشده

پس بیخیال سوار تاکسی میشم و بعدتر یادم میفته تو شارژ گذاشتمش و فقط امیدوارم بعد 17-18 ساعت تو برق بودن باتریش نترکه

میترکه ؟! :))

.

صدام میکنه و یه عکس قدیمی ِ سیاه سفید که 30-40تا بچه ریختن توش نشونم میده و میگه پیداش کنم

سریع پیداش میکنم ... بعد میخواد عمو رو پیدا کنم ...علیرغم تعجبش فکر میکنم هیچ عوض نشدن

بعد نوبت دوتا فایل صوتیه

که صدای پدربزرگیه که تنها خاطره ای که تو سه سال اول زندگیم ازش دارم

یه تصویر ذهنیه ، که نمیدونم به واقع رخ داده یا نه !

و اون تصویر منه 3 ساله است ، با پیراهت سفید و دامن قرمز که روی دستاش بلند میشم و چند دور چرخ میخورم

همین !

و حالا شنیدن صدای تعزیه خونیش ، هم بی نهایت غریب ِ برام ، هم حس دیدار عزیزی بعد سالیان دراز رو بهم میده

فایل اول در مدح مولاست

و صوت دوم که بنظر ادامه صوت قبله روضه علی اکبر

 میگه صداش شبیه باباست ، وقتی شمر میخونه !

+ نه صداش شبیه عموئه ، وقتی امام حسین میخونه ...

و فکر میکنم کاش فیلمی هم باشه از تعزیه خونیش

و میگم ازش بخواد اگر بازم چیزی داره بفرسته

.

کاش فرصتی باشه و زبانی برای گفتن از "مضامین چشم تو" ....

.

" کویر تشنه‌ی عشقم،
تداوم عطشم
دگر بس است،
ز باران مگوی، باران باش "

#حسین_منزوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۵۷
تاسیان ...

_ یا محمّد بخوان !

+ چه چیز بخوانم ؟

_  اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ / خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ . . .

.

.

.

یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ . . .

نمی دانم از صدا زدن تو بود یا از خواندن خودش یا . . .

نمی دانم آن شب چه گذشت بین تان که رحمة للعالمین آنطور به خود می لرزید . .

از چه بر خود می لرزیدی جانم به فدایت !؟

.

.

دلت را که فَأَنذِرْ کردی . .

خدای دلت را که فَکَبِّرْ کردی . .

قبای جانت را که فَطَهِّرْ کردی . .

از پلیدی ها که فَاهْجُرْ شدی . .

برای خدایت که فَاصْبِرْ کردی . . .

در صور که دمیده شد . .

جان دادی و زنده شدی . . 

آه ه ه ه ه . . .

خدایا چقدر راه دارم تا یک شب بیایی و بگویی : بخوان !

و چه چیز برایت بخوانم ؟ خالقم !

دیدنی ها را دیدم و شنیدنی ها را شنیدم . .

تلنگر هایت را زدی و آیاتت را رو کردی !

عزیزانت را هم یک به یک فرستادی اما . . .

نشد که بخوانـَ . .

دروغ چرا !؟

نخواستم که بخوانم !

آنقدر نخواندم که حالا نه گوش هایم " بخوان " هایت را می شنود . . .

نه لب هایم برای خواندن آنچه خواندنی ست از هم گشوده می شود !

دلم اما به روشنی وادی طوی ست . .

دلم روشن است و خوش به پیامبر مهربانی ها . .

به حیدر کرّار ات . . .

به ذکر علی یا علی یا علی این شب ها . . .

به مادر مادر گفتن ها و قسم های نیمه شب ها . .

دلم این شب ها عجیب روشن است و خوش . .

و این لرزک لرزک ها که مهرت به قلبم می ریزد . .

یک شب  از همین شب ها چنان می شود و چنان به خود می لرزم

که آخر این قبای عشق ِ گشاده بر جانم را ، ناگزیر بر خود می پیچم . .

و این بار به من بگو !

یا ایها المدثر . . . قُم !

می ایستم . .

می ایستانی ام . .

وجودم قائم می شود به عشق ات . .

.

+ دست بکار شدی و گُلی آفریدی و نامش محمد .ص. نهادی و عطرش در جهان افکندی که بگویی :

دوستت دارم ؟!

چـه رســا گفتی و نشنیدم . . .

گوش کن دلم . . .

با تو عشق می ورزند . . ...................

.

.

 

وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا  ( 16 . مبارکه کهف )

 

/ گرچه افتاد ز زلفش گره ای در کارم . . . همچنان چشم گشاد از کرمش می دارم /

.

.

غار نشین ام کرده  ای و من منتظرم یکی از این شب ها . .

صدایت بپیچد که : بخوان و . . .

وجودم را در هم بپیچد . . .

.

.

امشب به دیدنم بیا ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۳۷
تاسیان ...

دنیــا کارَش به جایی می رسد که خـِر ات ! را می گیرد . . .

پنجه می اندازد به گلویت . .

راه نفس ات را محکم می بندد . .

دنیا کارش به جایی می رسد که تو را به بیزاری می کشاند . .

دنیا . .

این دنیای پست . .

این دنیای قفس !

کارش به جایی می رسد که کم کم تو را می کُشد . . .

هوای مسموم اش را نفس می کشی و جزای تو . .

مرگ است . . .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۳۵
تاسیان ...

 

" تا چاربند عقل را ویران کنی اینگونه شو 

 
دیوانه خو دیوانه دل دیوانه سر دیوانه جان "

 

منزوی جان

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۲۳
تاسیان ...

 

1.

هوز نرسیدم و هنوز چشماشو باز نکرده که از روی دلتنگیی که حسش میکنم

تند تند شروع میکنه حرف زدن

سلام...خوبی..چه خبر...خوابتو دیدم....خواستگار اومده بود...داشتی با فلانیا می رفتید گفتم من خواهرشم اصل کاریم...

ناراحت شده بودم...راستی شاسی بلند داش ...

_ فک کنم شتر داره طرف ... بهر حال شترم شاسی بلنده !... شتر بانی چیزیه !؟ :))))

 

2.

مشخصات میدم و نظرشو میپرسم که اگه اوکی ِ معرفیش کنم

وسط صحبتامون صورتشو جمع می کنه : آخه میدونی ...بچه مذهبیا ...چیزن...

+ خیلی تو مخن ؟! حال بهم زنن ؟؟!!! :)

_ آره !!!! خیلی تو مخن

:)))

و حرفهاش ...که بهش حق میدم ولی ایده ای براش ندارم !

 

و فکر میکنم خود من چقد در برخورد با این جماعت تغییر کردم

چقدر محافظه کار شدم ...چقدر بدبین حتی شدم...

 

چقدر مبتلا به موضع گیری های مزخرف و مضحک شدم

چقدر با رفتارهای متناقضشون دچار تضاد شدم

چقدر از خودددم فاصله گرفتم

چقدر بارها مجبور به ترک جمع هایی شدم که ....{............................}

و چقدر بارها مجبور شدم عطای چیزهارو به لقایشون ببخشم

و ...

بگذریم ..... 

که البته خیلی وقته گذشتیم .

 

3.

بغلش میکنم ، از خوشحالی دلم میخواد انقد محکم بغلش کنم که له شه

ولی شکم گرد و قلمبه اش مانع میشه !

 مثل همه مامانا وحشتناک خوشگل و نور بالا شده ...

 

4.

دوماهه تقریبا هر روز بهت فکر میکنم

هر روز باهات حرف میزنم

دعوا میگیرم باهات و تصمیم میگیرم بیام هرچی ا دهنم درمیاد بگمت

ولی میدونم اینکارو نمیکنم !

 

5.

گفته بودی وقتی مردی انگشتر عقیقمو بدم بذارن زیر زبونت

حالا چند ماهیه که انگشترمو گم کردم 

و یکسالیه همو ندیدیم

و فکر نمیکنم بتونم به وصیتت عمل کنم 

{ چقدر از گفتن طفره میرم.........}

 

6.

میگه اینکه از خداشه

با سر و کله و همه اعضا و اجزای وجودش میاد

فکر میکنم کاش همینطور باشه

کاش یبار همینجوری که میگی برم .......

برم........... برم.........با همه ی هستی م برم...........

فک میکنی برم ؟؟؟؟؟؟

دعا کن برم ....مادر !

 

7.

در این لحظه

دلایل کافی برای گریه کردن دارم

و اشک پشت غشای نازک چشمم آماده هجومه

من اما بغض دارم

سرم درد میکنه

کلی کار دارم که باید انجام بدم

و خوابمم میاد

و در مقابل همه شون مقاومت میکنم

گریه...بغض...سردرد...خستگی....

 

8.

دلتنگی گاهی خیلی شبیه مردن است . .

درست به سختی جان دادن . .

از نوک پایت شروع می شود . . بالا و بالا تر می آید . .

به گلویت که می رسد ، چیزی بزرگتر از حجم گلوست که هر لحظه می خواهد خفه ات کند . .

آخرش هم از سر ناچاری از روزنه ی چشم خیلی آرام و بی صدا جاری می شود . .

تهی می شوی و . . .

همین !

 

9.

 تو بهشت همه چی هست

یعنی هر وقت " اراده " چیزی رو کنی هست !

سر و ته نداره بهشت

نه خودش نه خواسته ی اهالیش

نمی دونم اونورم همینطوره !؟

کلی حرص میزنی . . . عجز و لابه میکنی برسی به بهشت که هر چی خواستی محیّا شه

اما همچین که نگات به صاحب بهشت میفته

چنان از خود بیخود میشی که خواسته های بیشمارت که هیچ ،

خودت رو هم از یاد می بری !

و من از تجربه این بهشت* به همچین نتیجه ای رسیدم :

که درسته که تو بهشت هر چه اراده کنی هست

و اهالی بهشت محدودیتی در خواستن ندارن اما

به گمانم با دیدن صاحب بهشت

با دیدن اون همه زیبایی

دلشون نه که بی اشتها باشه

اما فقط اشتهای اون زیبا رو داره

فقط و فقط از دیدن اونه ک سیر نمیشن

فقط "دیدن" اون عزیز رو میخوان و بس

میگم دیدن ، نه شنیدن نه گفتن نه لمس کردن

که اون فقط دیدنی ه

و چنان با دیدنش مات میشی که زبونت از گفتن بند میاد

اونقدر بزرگ و عزیزه که کسی نه توان و نه روی لمس کردنشو داره

همه فقط میشینن از یه فاصله ای نگاش میکنن

نگاش میکنن و اینه بهشت ِ اهالی بهشت

دیدن یار . . . *

 * :

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۱۵
تاسیان ...

۱. حس العان ...

 

احساس معلق بودن دارم

تو خلأیی که معلوم نیست چیزی میتونه پرش کنه !؟؟؟

 

دارم فکر میکنم

جایی برای رفتن هست ؟!!!

 

کجا ؟!!!!؟

 .

 

۲. عزیزم کجایی دقیقا کجایی :))

 

وام ازدواجم شد ۱۵ ملیوووون !!! :))

اوه

عزیزم !

الان ۳۰ ملیون پول داریم ... بیا واممونو بگیریم بریم سفر !  :)

:/

:))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۲۹
تاسیان ...

نی قصه آن شمع چو گل بتوان گفت

نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

 

غم در دلِ تنگِ من از آنست که نیست

یک ! دوست که با او غم دل بتوان گفت ...........

  

.

 

شب همه بی تو کار من ، شکوه به ماه کردن است ...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۰۲
تاسیان ...

8.

_چرا سنگ نداره مزارش ؟

+ وصیتش رو بلند میخونم ...

+مزار میثمم سیمانیه

+ برا منم سنگ نذارید...

یااا یه سنگ سفید ساده بذارید..خییییلی سفید...و کوچیک

بی هیچ رونوشتی ...!

  

7.

محل شهادت : بلاد کفر !

_چرا نوشتن بلاد کفر ؟!

+شاید چون جایی بوده که کسی نباید بدونه... و نمیخواستنم دروغ بنویسن

مثن امریکا ؟....یا اسرائیل؟؟؟!

یاااا اسرااائیل ؟!!!

و کلی هیجان زدگی ....

  

6.

منتظرم بیاد و البته که توقع ندارم سر وقت بیاد

حرفامون از همیشه کمتره

درواقع این منم که هر روز حرفام با آدما کمتر میشه

فکر میکنم زهرا خیلی عوض شده !؟

میگه بریم استادو ببینیم ... قولی نمیدم ... و فکر میکنم :

اگر استادم خیییلی عوض شده باشه !؟؟؟

دایی هم عوض شده

زهرا

مریمم عوض شد ...

فاطمه هم

همه عوض شدن و بعضا حتی ترسناک !

همه داریم عوض میشیم

این شهر لعنتی همه رو داره عوض میکنه ....

 

5.

ماماااان من شوهر کنم ناراحت نمیشی برم یه شهر دیگه؟!

_اخه همسرت باید قبول کنه ببرت

حالا بگوووو ...میذاری؟!

_حالا تو شوهر کن !!!!!

حالااااا تو بذار .. که با امید رفتن از اینجا خوشحال باشم

_ ..... :/

 

4.

_آسمون چه خوشگله

و آسمون واقعا قشنگه

اینطرفمون کوه

اونطرفمون جنگل

همه چی خوبه

فقط اینجا تهرانه !!!

 

3.

فکر میکنم این صحنه های سبز ابی و قشنگی که میبینم و

منو به هیجان میاره ، هرجای دیگه دنیا می دیدم لطف دیگه و 

حس دیگه ای داشت ... و فکر میکنم ممکنه یه روز دلم با این شهر صاف شه ؟!

در نهایت تنها ایده ای که همیشه برای تهران داشتم بُلد میشه تو ذهنم :

تنها راهش اینه که زمین دهن وا کنه و این شهر لعنتیو یجا قورت بده !!!

اونوقت میتونیم روی سطحِ صافِ پیشِ رو ، جایی برای "زندگی" بنا کنیم !

 

2.

از کثافات تهران شروع کنم نوشتن کم میارم و حالمم بهم میریزه

فقط از این شهر ،

که با ارزش ترین چیزش پول و بی ارزش ترین چیزش آدمه

تاحد مرگ بیزارم ....

 

1.

" کسی خواهد آمد

به این بیندیش!

هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر.

کسی مانده است که خواهد آمد. باور کن! کسی که امکان آمدن را زنده نگه می دارد.

بنشین به انتظار!

/////

شهر ، آواز نیست که رهگذری به یاد بیاورد ، بخواند و بعد فراموش کند .

هیچکس شهری را بی دلیل نفرین نخواهد کرد .

هیچکس را نخواهی یافت که راست بگوید که شهرم را نمی شناسم "

 

" بار دیگر شهری که دوست میداشتم" 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۵۰
تاسیان ...

زده تو حرم دیدمت

برو‌حالشو ببر شب جمعه کربلا بودی

.

بذارید بخوابیم بابا

.

میگم سخت محتاجم ...

.

میگه تو حرم دیدمت ...

.

تو‌حرم دیده شدی

.

حرم بودم

.

اون موقع داشتم ....

.

میگه کاش افسار این جسم دستم بود ...

‌.

بخواب ...

.

اگه بشه ...

.

اگر دوریم رحمت شو و گر عوریم خلعت شو

وگر ضعفیم صحت شو وگر دردیم درمان شو

اگر کفریم ایمان شو و گر جرمیم غفران شو

.

بنظرت شبِ جمه یچیزیش نمیشه ؟!!!

.

راستی فمیدم! این جاده اس که مارو با خودش میبره ...

.

صدای مناجات مادربزرگ میاد :)

.

مناجات بلدی ؟!!!!

.

مناجات؟؟؟!

.

یادت باشه ، یه مردن بهت بدهکارم !

.

یادت باشه ، یه دیدار بهم بدهکاری ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۰۷
تاسیان ...

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد...

کی شعر تر انگیزد‌خاطر که حزین باشد ‌...

کی شعر شعر تر انگیزد....خاطر که....حزین باشد ؟؟؟ ‌‌!

.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۰۶
تاسیان ...

گریه داره ....

که هیچ شاعری

حالِ لحظه تو شعر نکرده باشه و ...

.

بعد اینهمه سال تنهایی

اینو فهمیدم که تنهایی

در عین حالی که بزرگترین رنجِ بشره

بزرگترین موهبت خداوند به بشره !

.

نمی بینی علی تنهاست ؟!

نمی بینی خدا با علی ِ ...؟!

.

من نمی دونم کیم و چیم

در این لحظه نمی دونم باید چکار کنم

در این لحظه های حیرونی و عجز

عجز

عجز

آره

من عاجز شدم عزیزم

و نمی دونم این حس که منو به صبر دعوت میکنه

و مژده ی فجر میده

از کجا نشأت می گیره

من فقط میدونم

درست لحظه ای که تصمیم میگیرم مایوس شم و به ته خط برسم...برسونم...

یاد چشم هات ساحل نجات میشن

راستی

شمایی که یاد چشم هات تنها دلیل دل ماست

اگر قصد اومدن داری...

وقتشه

.

یه وقتایی نوشتن تسکینه

یه وقتایی اشک

یه وقتایی زااار

یه وقتایی هیچ کدوم

الان تو حالت آخر بسر میبرم

که نه میشه گفت و راحت شد

نه گریه دردی رو دوا میکنه

.

اینجا

الان

شکم نهنگه

تو دل شب

تو اعماق دریا

من ... دارم به تو فکر میکنم.... کجایی؟!!!

.

برای بودن دعای «یا شاهد کل نجوی» ، سپاسگزارم ، یا شاهد کل نجوی!

.

حالا تو این وضع نابسامون حرف سفرو پیش میکشن ؟

درست بخاطر همین وضع نابسامون نباید الان رفت؟

حتی اگه نشه هم ... چند ساعتی با فکر حرمت خوشم

.

الحمدلله الذی ...هست !!! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۳۷
تاسیان ...

میگم حال خرابمو می بینی ؟

میگه رجب همه اش شب قدره ...

میگم یه عمره منتظر شب قدرم ...

میگه علی شب قدره ...خودش گفت به من راه نداره مگر نبی مرسل یا ملک مقرب یا ...

یا چی ؟ می بینی دلم آشوبه انقدر کشش نده

میگه ...و دلی که امتحان شده !

تو که دیدی این دل ، هرجاییه ! باز حرفشو پیش میکشی ؟ دیدی که ...

میپره تو حرفمو میگه ... ولی هنوز دوسش داری

... 

 

 

فرمود المومن یسکن الی اخیه

و فرمود الامام اخ الشفیق ...

 

مکالمات من و خودم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۵۱
تاسیان ...