اینجا عنوان ندارد ...
8.
_چرا سنگ نداره مزارش ؟
+ وصیتش رو بلند میخونم ...
+مزار میثمم سیمانیه
+ برا منم سنگ نذارید...
یااا یه سنگ سفید ساده بذارید..خییییلی سفید...و کوچیک
بی هیچ رونوشتی ...!
7.
محل شهادت : بلاد کفر !
_چرا نوشتن بلاد کفر ؟!
+شاید چون جایی بوده که کسی نباید بدونه... و نمیخواستنم دروغ بنویسن
مثن امریکا ؟....یا اسرائیل؟؟؟!
یاااا اسرااائیل ؟!!!
و کلی هیجان زدگی ....
6.
منتظرم بیاد و البته که توقع ندارم سر وقت بیاد
حرفامون از همیشه کمتره
درواقع این منم که هر روز حرفام با آدما کمتر میشه
فکر میکنم زهرا خیلی عوض شده !؟
میگه بریم استادو ببینیم ... قولی نمیدم ... و فکر میکنم :
اگر استادم خیییلی عوض شده باشه !؟؟؟
دایی هم عوض شده
زهرا
مریمم عوض شد ...
فاطمه هم
همه عوض شدن و بعضا حتی ترسناک !
همه داریم عوض میشیم
این شهر لعنتی همه رو داره عوض میکنه ....
5.
ماماااان من شوهر کنم ناراحت نمیشی برم یه شهر دیگه؟!
_اخه همسرت باید قبول کنه ببرت
حالا بگوووو ...میذاری؟!
_حالا تو شوهر کن !!!!!
حالااااا تو بذار .. که با امید رفتن از اینجا خوشحال باشم
_ ..... :/
4.
_آسمون چه خوشگله
و آسمون واقعا قشنگه
اینطرفمون کوه
اونطرفمون جنگل
همه چی خوبه
فقط اینجا تهرانه !!!
3.
فکر میکنم این صحنه های سبز ابی و قشنگی که میبینم و
منو به هیجان میاره ، هرجای دیگه دنیا می دیدم لطف دیگه و
حس دیگه ای داشت ... و فکر میکنم ممکنه یه روز دلم با این شهر صاف شه ؟!
در نهایت تنها ایده ای که همیشه برای تهران داشتم بُلد میشه تو ذهنم :
تنها راهش اینه که زمین دهن وا کنه و این شهر لعنتیو یجا قورت بده !!!
اونوقت میتونیم روی سطحِ صافِ پیشِ رو ، جایی برای "زندگی" بنا کنیم !
2.
از کثافات تهران شروع کنم نوشتن کم میارم و حالمم بهم میریزه
فقط از این شهر ،
که با ارزش ترین چیزش پول و بی ارزش ترین چیزش آدمه
تاحد مرگ بیزارم ....
1.
" کسی خواهد آمد
به این بیندیش!
هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر.
کسی مانده است که خواهد آمد. باور کن! کسی که امکان آمدن را زنده نگه می دارد.
بنشین به انتظار!
/////
شهر ، آواز نیست که رهگذری به یاد بیاورد ، بخواند و بعد فراموش کند .
هیچکس شهری را بی دلیل نفرین نخواهد کرد .
هیچکس را نخواهی یافت که راست بگوید که شهرم را نمی شناسم "
" بار دیگر شهری که دوست میداشتم"