تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

۱۹ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

حتی نمی تونم بنویسم 

که چقدددر خالی ام

از همه چیز....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۷ ، ۲۲:۱۱
تاسیان ...

تنهایی نشسته بود اتاق آخری

کسی نبود

سرش پایین بود و با دست گوشیشو بازی می داد

منم اتفاقی وقتی رد شدم تا لیوانم رو بردارم، دیدمش

یک لحظه مکث کردم و حس کردم ماه های آخر

حتما براش سخت تره ...

رفتم داخل و حالشو پرسیدم

جوابی نداد

پرسیدم روحی؟جسمی؟یا..

که گفت هر دو...همه چی قاطی شده

با توجه به شخصیتش ،با احتیاط پرسیدم کمکی ازم برمیاد

که بغض کرد

و وقتی بغلش کردم در کمال تعجب!!!گریه کرد تو بغلم

بعد سیبم رو دادم بو کنه...

سریع گریه اش بند اومد و گفت چه بوی خوبی میده

خندم گرفته بود از حالتش

گذاشتم آروم تر بشه

بعد خودش شروع کرد به گفتن

منم پا به پاش غر زدم :))

یکم که در جهت موافق براش غر زدم

و گفتم شرایط هیچ زنی تو این دوران ثابت و یکسان نیست

و کاملا بهش حق دادم که کمی از برنامه هاش عقب بیفته

آروم تر شد

بعد سعی کردم کارها رو روال نشون بدم

چراکه تجربه می گفت اگر راحت بگیری ،راحت پیش میره

گفتم جمعه ها اگر شرایطت جور بود تماس بگیر میام پیشت

کارهارو باهم پیش می بریم

وقتی از اتاق میومدم بیرون

گفت ممنون

که موندی باهام حرف زدی

.

من وااااقعا کاری نکرده بودم

اما فکر کردم

چقدر آدمی 

به همین اتفاقات ساده ی زندگی

محتاجه.

.

نمی دونم چرا یهو نصفه شبی یادش افتادم

شاید توی خودم ،

دنبال اتفاق ساده ای از این دست هستم ...

.

 

 

۱۲فروردین ۱۴۰۲؛

هنوزم منتظرم...

هنوزم به یک فهم ساده محتاجم

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۷ ، ۰۱:۳۹
تاسیان ...

سخت است

برای من سخت است

"...که تو باشی و مرا...غم ببرد"

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۷ ، ۲۲:۱۲
تاسیان ...

توی دعای دوازدهم از صحیفه علی ابن الحسین .ع.

در مقام اعتراف به گناه و طلب توبه

همه چیزی که "اوج" شکستگی رو می تونه برای دل بیاره

اعترافات سنگین و فرازهای حسرت بار دعا نیست

دقیقا اونجاست که می فرماید :

"ای کسی که بندگانش را به پذیرش توبه عادت داده ! "

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۷ ، ۱۸:۲۰
تاسیان ...

شده تابحال سوار اتوبوس یا مترو اشتباهی شده باشی

بعد انقدر غافل بوده باشی که تا انتهای مسیر رو اشتباه رفته باشی

و وقت پیاده شدن احساس خسران زیادی کرده باشی؟!

 و دلت سوخته باشه که اینهمه وقت و انرژی فقط بخاطر

یه بی توجهی کوچیک هدر رفته ؟!

نه اصلا

احساس می کنم قطار اشتباهی رو سوار شدم

حالا ، چه ترمز اضطراری رو بکشم و پیاده شم

چه تا تهش برم و فرسنگ ها از مقصد دور بشم

در هرحال

ضرر زیادی کردم ...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۷ ، ۱۰:۰۱
تاسیان ...

اولین باری که دعای «یا شاهد کل نجوی» رو‌خوندم

کمی فهمیدم اینهمه عظمت شب جمعه از کجا میاد

و چرا انقدر به شب جمعه سفارش شده

.

.

.

 و‌باسمک الذی دعاک به یعقوب

فرردت علیه بصره و قرة عینه یوسف

و جمعت شمله ...

.

فردا باید روزی باشه که خدا

به این همه پریشونی سامون می ده .

.

یکجاش میگه

اللهم رب الشیاطین و ما اضلت

خدایا ای پروردگار شیاطین و هرکه را گمراه کردند ...

اینکه هرجای عالم باشیم زیر سایه ربوبیت تو هستیم

_بیشرمانه شاید باشه،اما_

خیالم رو راحت می کنه .

.

اغفر لی الذنوب التی تعجل الفنا.......

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۷ ، ۰۰:۵۶
تاسیان ...

ترس من از خودم

بیش از اینکه بخاطر اونچه که از خودم می دونم ،باشه

بخاطر چیزهایی هست که از خودم نمی دونم

درواقع چیزی که باعث وحشتم شده

خودِ پنهانم هست ...

.

داشتم سعی می کردم یجوری عذرخواهی کنم

بهونه ها اما تموم شده بود

حتی نمی شد به بهونه خجالت زیاد چیزی نگفت

فقط تونستم‌بگم

من عذری ندارم

من برای همه چیزی که باید باشم و ...نیستم

برای اینهمه ظلمی که کردم

واقعا عذری ندارم !!!

اینهمه بیچارگیم کافیه تا دلت ...

.

فاقبل عذری ...

.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۷ ، ۲۳:۲۴
تاسیان ...

 

عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولـــی ...

.

به درمانم نمی کوشی 

نمی دانی مگر دردم ؟!!!

.

به سامانم نمی پرسی . . . 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۷ ، ۰۰:۲۱
تاسیان ...

ما هم " اللهم عجل وفاتی " می خوندیم

نه از سر یأس

و‌ نه از سر اینکه

تحمل دنیا رو دیگه نداشتیم

یا اینکه شوق «غایة آمال العارفین » رو داشته باشیم

نه ،

ما فقط

از تحمل خودمون ، توی دنیا خسته شده بودیم

ما از مشاهده خودمون

به ادامه دادن «این» بودن بود که ...

.

گفتم وحشت کردم

از نزدیک دیدنِ این شبیه شدن های منفور

من رو وحشت زده کرده

اما نه می تونم فرار کنم

نه می تونم بمونم و هضم بشم .

گفت متفاوت بودن را برگزین

و خندیدیم

اما ...

.

هنوزم روی حرفم هستم

شاید زیاد رووم حساب باز نمی کنی ! هان!؟؟؟؟

اما هنوزم می گم

جوونی که تو‌نخری رو

نمی خوام

اگر اینه که

بنا به سابقه لطف ازلی ات

آخرین لطف رو بکن و ... منو ببر .

.

خدایا

مارو از دویدن های «بیهوده» رهایی بخش ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۷ ، ۱۶:۰۴
تاسیان ...

من حتی "تلاش" کردم مثل آدم ها

با چیزهای حال خوب کن !

اتفاقای خوب!!!

امیدهای ...

ولش کن

می خوام بگم هیچ کوفتی این حالو خوب نمی کنه

اینجاست که میگن "لا یمکن الفرار"

فرار کردن ممکن نیست

فرار از نگاهت ...

.

حال من خوب نیست و ...

با تو فقط خوب می شوم .

.

.

الحمدلله الذی لا یمکن الفرار من حکومته !

اگر فرار ممکن بود ..لابد حالا همه فرسخ ها دور شده بودیم

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۷ ، ۲۳:۰۶
تاسیان ...

" بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت

پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت

 

گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم

کو بالِ آنکه خود را باز افکنم به کویت

 

.

.

ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت

ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت

 

از پافتادگان را دستی بگیر آخر

تا کی به سر بگردم در راهِ جست و‌جویت

.

.

چون سایه در پناهِ دیوارِ غم بیاسای

شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت " ....«ه.ا.سایه_چنگِ شکسته»

.

وقتی با تیغ تیز محبت

بخوان سر ببرن ازت و ...

سر ندی

حتما جهنمی به مراتب سوزان تر 

و حسرت بار تر از هرکسی خواهی داشت .

.

باز تیغ محبتت رو گرفتی سمتم و ..

گردن اگر ندادم به اختیار

فقط بزن ..

فقط بزن

فقط

بزن

.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۷ ، ۲۳:۴۴
تاسیان ...

هنوز هم اون "ترس از خودم"  رو دارم

هنوز بزرگترین و شاید تنها ترس زندگی من ،خودم هستم

شکل و شمایل اما عوض شده

و شاید هم چون رویارویی درست و کاملی با این ترس نداشتم

شاید چون اونطور که باید به تو پناه نبردم ،حالا این ترس

به بیزاری و بی تفاوتی کشیده شده

من دارم کاملا ناخودآگاه مسیری رو طی می کنم که توی آنالیزهام

درباره خودم بهشون رسیدم

انگار کسی رو عمیقا بشناسی

دردها و رنج هاش

آفاتش

ضعف هاش

و حتی ذاتش....شاید

و براحتی بگی که آخر کارش چی میشه

می دونی

این منو وحشت زده کرده

و همین وحشت هست که از من یه زنجیری ساخته

یه دیوانه تمام که شروع کرده به خودزنی

دارم می رم تو دل جمعیت آدم ها

همون آدم های ضعیفی که بجای روبرو شدن با مسایل خودشون رو غرق حواشی می کنن

غرق خوشی های کاذب

به جان تو سوگند می خورد وقتی می فرمود: ".... انهم لفی سکرتهم یعمهون"

یعمهون ...

این سرگردونی 

این کج و راست شدن ها

از مستی دنیاست

می دونی؟!

.

انگار جایی از وجودم حقیقت آنچه که هست رو باور نمی کنه

و نمی خواد بپدیزه

که شروع کردم به خود زنی

عزیزم!

من اگر دمی و نفسی و قدمی از تو دور بشم

هستی من متلاشی میشه

"کالعهن المنفوش"!

ببین چه به روز هستی من اومده

وقتی اینطور دیوانه وار و دوان دوان دارم از تو دور می کنم خودم رو !

.

این ها

آخرین تلاش های دل از همون دست تلاش های مذبوحانه اش

برای به رحم اوردن توئه؟

یا آخرین تلاش های تو برای رحم کردن به بنده ای که

هیچ وقت به خودش رحم نکرد ؟!

...

.

.

.

من عوض شدم ولی تو .. .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۷ ، ۰۰:۰۸
تاسیان ...

فرمود:

" اگر همه ی "من" را نمی توانید بشکنید

تلاش کنید که دست و پای این "من" را بشکنید

و الا هلاک می شوید "

.

گفت

ما فقط "هوس" خوب شدن داریم

.

گفت چطور ؟!

وقتی این "من" دست و پامو شکونده و ...

داره اینطور می تازونه !؟

.

گفت 

پیری چیه؟ همین الانشم این درخت کج

دیگه نهال نوپایی نیست که با یه چوب صاف بشه !

.

گفت

می دونم

همه عمر یه دله نبودم باهات

می دونم زیر و رو کشیدم

می دونم دل هرزه گرد بود

دل عاصی بود

دل...

.

گفت

ولی بازم از اونجا رونده و از اینجا مونده شدم

دیگه نه می تونم برگردم و به زندگی گوسفندیم ادامه بدم

نه می تونم دل از چریدن در مراتع زرد! دنیا بکنم

.

گفت آره

" دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت"

.

"ولی اجل به ره عمر رهزن امل است "

.

گفت

"من گریه ام گرفته

کمی هم به من

بخند ..."

.

فریاد کشید که ای دل !

انقدر در پی سراب ها نرو ...

.

.

دل ولی 

خیلی دور شده بود .

.

شاید هم شنید

اما برنگشت

که دل "آلوده" دنیا شده بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۷ ، ۱۵:۳۰
تاسیان ...

گفت :

"خودم را کشتم

که به تو برسم

اما

حالا دارم مثل یک مرده

زندگی می کنم ..."

.

.

گفتم :

جانا سخن از زبان ما می گویی ....

.

صداقتی که من به ناچار با خودم دارم

بعلاوه شناخت عمیقم از خودم

رابطه منو با خودم

تبدیل به یک رابطه دردناک کرده

مثل رابطه ای که می دونی باید تمومش کنی و می خوای

اما نمی تونی

نمی تو نی ....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۰۱:۴۴
تاسیان ...

 

جسم در آستانه سوءتغذیه امو،  قرص های ویتامین

فشار کمتر از شیش رو ، سِرُم

ضعف و سرگیجه رو ، شربت عسل

دل خرابم

دل خرابم رو بگو چی درمون می کنه ...؟!؟؟؟؟

.

ف میگه وااااقعا چجوری با این فشار و حال سرپایی

اصلا بهت نمیاد... من جای تو بودم الان بیمارستان بودم

می خندم ..

و فکر می کنم

واقعا چجوری ؟ هستم ! ... با این حال ... با این......ب..ا..ل..

بعد چند ماه مداد رنگیامو از جعبه در میارم

چنتا نقاشی میکشم

دفترمو میارم

طرحمو انتخاب می کنم

فکر می کنم چقدر خوبه که می تونم هر طرحی می خوام انتخاب کنم

هر رنگی، هرجوری دلم می...

خب البته از بین طرح های دفتر

و از بین رنگهای موجود ...

تقریبا از تموم رنگها استفاده کردم

اما هرچی نگاش می کنم انگار یه چیزیش کمه

درواقع انگار یه رنگی باید داشته باشه که نداره

باز نگاه می کنم

رنگی نیست که استفاده نکرده باشم

اما همچنان...

دفترو می بندم

گریه ام گرفته 

... گریه ام گرفته .

.

برای بار چندمه که طی مرتب کردن کشو ،

عکس مصطفی جلو چشمم قرار می گیره

(( عکس رو قبل از تحویل سال۹۶ از کتابفروشی مزار گرفتم

داشتیم می رفتیم پیش مصطفی

که سال رو با مصطفی و  آل یس اش تحویل کنیم

وقتی عکسشو دیدم انقد خوشحال شدم که از فروشنده خواستم

یدونه عکس مصطفی بده بهم !!))

خواستم مثل دفعات پیش،از خجالت ، عکس رو برگردونم تو کشو

مثل عکس سید مرتضی ، که نمی دونم کجا گم و گورش کردم

که اون نگاه زنده اش که گاهی بهم لبخند می زد و‌گاهی غمگین نگاهم می کرد و

گاهی اخم می کرد و گاهی امیدوارم می کرد

دست از نگاه ملامت گرش برداره ...

ولی دلم احتیاج داشت ببینتش

حالا مصطفی با لبخند محجوب

و چشم های پاکش ، که این کلام مصطفی رو که :

«نوکر محال است صاحبش را نبیند» منعکس می کنن

داره نگاهم می کنه

و من هم مدام نگاهم کشیده سمت تصویرش

حتی اگر تموم اینها آوار بشن سر دلم

حتی اگر نگاهش بشه نمک روی زخم

حتی اگر با نگاهش بگه

دیدی...

اونی که تو رفاقت کم گذاشت ، تو بودی

نه من .

.

یه تیکه مقوا از لای کتاب خطبه فدکیه حاج آقا مجتبی میفته بیرون

نمی دونم مال چند سال پیش هست

رووش با عزم راسخی!!! نوشتم :

«یا عاشقِ شیدا شو یا از برِ ما وا شو..»

امروز دیدم مصرع بعد می گه 

«در پرده میا با خود تا پرده نگردانم ...»

.

هیچ

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۷ ، ۰۰:۰۳
تاسیان ...