مثل معجزه هر هفته میای ...
نه که شب جمعه ها اینجا اتفاق خاصی بیفته ، یا معجزه ای رخ بده
بیشتر انگار اینطوریه که شب ِ جمعه ها ،
خودش مثل یک معجزه اتفاق می افته برام
تموم شب ِ جمعه هایی که با گریه صبح شد
تموم شبِ جمعه هایی که تو خواب سر شد
تموم شب ِ جمعه هایی که منتظرم بودی
منتظرت بودم
.
حالام منتظرم
حتی اگه شبیه اش نباشم ...
.
و باسمک الذی دعاک به ذو النون
اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه
فنادی فی الظلمات
ان لا اله الا انت
سبحانک
انی کنت من الظالمین
فاستجبت له
و نجیته من الغم
و کذلک ننجی المومنین
.
.
.
////
.
می گه بدون تو خیلی سختمه ...چرا اینجوری شد
و من خوشحال نمی شم که یه دوست بدون من سختشه
که بودنم فرق داره برای کسی
بجاش غمگین می شم
و آرزو می کنم کاش می شد طوری زندگی کنم ، که هیچ کس من رو نشناسه
که هیچ جای ثابتی
هیچ آدم ثابتی
هیچ خاطره ای
از من پر نباشه
دلم می خواد گم ترین باشم
دلم می خواد کسی من رو به خاطر نیاره
...
بدون هیچ دلیلی :)
.
.
.
هی رفیق
من رو ندیدی ؟
هر چی می گردم ...
مصطفی ! ..........................