"ای دردِ توام درمان ، در بستر ناکامی ..."
" مرد درویش منم گمشده در خویش منم
خویش گم کرده ترین آدم درویش منم
کمترین درد من اینست که از خود دورم
مردی آلودۀ غم خستۀ تشویش منم
قلعۀ مردم دیوانه همینجاست ولی
کیست دیوانه ترین مرد ، کم و بیش منم
عاقبت آخر دیوانه شدن رسوائیست
مست دیوانه و ناعاقبت اندیش منم
مثل سربازی فراری شده از یک شطرنج
مثل یک شاه پر آوازه ولی کیش منم "
.
امروز همیجوری اتفاقکی ! واسه اعتکاف مسجد جمکران اسم نوشتم
تا یار که را خواهد و .... لطفش به که باشد
.
تموم این زندگی رو می خوام
که تو این زندگی رو _این شکلی_ خواستی برام ...
.
دارم تموم سعی ام رو برای این زندگی می کنم
سخته
اما داری می بینی م ...
و این آسونش می کنه .
درست مثل همون صحنه که تموم خلق داشتن مبارزه تن به تن من و ابلیس رو نگاه می کردن
و من از میون حلقه ی آدم ها تو رو دیدم
و من ِ زمین خورده رو ، نگاه تو بلند کرد
همونطور که یک روز اسم ات ...
.
.
.
"من" ... می دونم کیـــــــم !!!! :)