تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

۲۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

 

+ صبح بریم مشهد ؟!

 

یهویی ؟!!!!

 

+ آره دیگه . هروقت حس سفر اومد باید رفت ...

 

توام کلا تو حس سفر بسر میبری

 

+ مهم همسفره که ندارم . وگرنه الان اینجا نبودم ! :(

 

کجا بودی ؟

 

+ شاید سامرا ... شایدم نجف ........

 

+ پس صب بریم مشهد ؟ ببین برنامه ریزی ام کردم : صب ساعت .........

.

مسافرم به دیاری .... به عزم دیدن یاری ... :)

.

این ناباوری قبل هر سفر و این لرزش دل و دست ... شیرین ترین قسمت ِ سفریه که مقصدش دیدن دلداره :)

.

////

.

"احسن الحال" بی تو به چه کارم آید ؟!

.

.

.

ملائک : خدایا آخه این .... چیه آفریدی ؟!

_ انی اعلم ما لا تعلمون

ملائک : خدایا آخه ...

 

 

و نور تو تجلی کرد ...

چشم هات جلوه گری کرد و ....

ملائک به سجده افتادند !

فرزند آدم اما شاید فقط به روی زانو افتاد ... شاید به سجده نرفت...

که مبهوت چشم هات شده بود !

که دل از تماشای تو نمی تونست بکنه ...

که غرق چشم هات شده بود ... غرق چشم هات

 

 

نور تو جلوه کرد

رسول دست هات رو در غدیر بالا برد

مولا شدی

ابراهیم دل به ولایتت داد ... آتش بر ابراهیم گلستان شد

مولا شدی

نوح گردن به ولایتت نهاد ... کار تمام شد و کشتی قرار گرفت

مولا شدی

موسی به نور ولایتت به طور رهنمون شد ...

مولا شدی

عیسی به شاگردی ات دم مسیحا یافت

مولا شدی

یونس اقرار کرد و نجات یافت از ظلمات ثلاثه ...

 

مولا شدی و به هواداری چشم هات بود که شیعه

سبقت گرفت به فرزندان آدم و ... عهد الست رو بلی گفت ... 

و خدا شاید دل رو می دید که ظرف محبت و عشق توئه ...

شاید گردن رو می دید که زیر بار ولایتت خم ِ

شاید چشم رو می دید که به شنیدن اسم ات باریدن می گیره

شاید ......

 

بلی بنویس و بخوان بلا ...که "بلای زلف سیاهت بسر نمی آید ..."

.

فلعن الله جاحد ولایتک ...خدا لعنت کند منکر ولایتت را ...

.

آبان تا اسفند 4 ماه نیست ...4ملیون ماهه ، ماه ِ من !

در مورد 1سال و نیم اما ... نظری ندارم !!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۰۳
تاسیان ...

رفتگر داره کوچه های شهرو جارو میزنه

پس تو

نمیخوای کوچه های دل رو دستی بکشی؟

 

+ کار من نیست ! یدالله میخواهد ....

.

به شب سلام که بی تو ... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۰۴:۰۶
تاسیان ...

 

میگه دردت از هرجا باشه

درمونتم از همون جاست ...

 

+ پس درمون نداره دردم ........!؟

 

.

 

فکرش میره پی "یونسیه"

میره پیش یونس !

یونس محبوس در ظلمات ثلاثه ...

.

و نادی فی الظلمات ...

ظلمة البطن الحوت

ظلمة اللیل

و ظلمة البحـــر ...

.

میگه این حال خراب

تسبیح فیروزه ای رو میخواد و پتوی زردآبی

که مچاله شی تو خودت و یونسیه مزمزه کنی بلکه م...

.

میگه سجده نمیکنی؟!

.

میگه امشب شب اول رجبه . صدای ملک داعی رو نمیشنوی؟!!!!

.

میگه اگه حوقله و یونسیه و استغفار این همه غمو نبره

محاله دیگه ، چشم هات هم نتونه که ...

.

میگه "به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت

بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد"

.

میگه دردم از تو نیست !

ولی درمانم ...چرا

.

میگه مگر به ولایت تو یونس نجات پیدا نکرد؟

.

میگه یونسیه ی من تویی ...

.

میگه کاش این شب صبح شه

کاش نهنگ نفس منو تف کنه بیرون

کاش چشم باز کنم و خودمو نجات یافته ، تو ساحل چشم هات ببینم

کاش این دور تسلسل به آخر برسه

کاش من تموم شم

کاش تو شروع شی

کاش ...

کاش بیای...به خرابه ها .

.

فقط میگه

حیف باشد که "تو" باشی و مرا ..غم ببرد

.

لا اله الا انت...سبحانک انی کنت من الظالمین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۲۸
تاسیان ...

ما تمیز کردیم

ما هرچی توان داشتیم گذاشتیم و خونه هامون رو تمیز کردیم

.

تمیز کردن خونه دل با شما

حضرت دل و جان !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۰۴:۴۸
تاسیان ...

 

" فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ

 

قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ 

 

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ "

 

 

" مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد ....!؟

 

نیت خیر مگردان که مبارک فالیست "

 

.

باران می بارد

پس می آیی ....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۰۵:۵۴
تاسیان ...

علمه بحالی

کفی عن سوالی .

.

گفتن و نگفتن رو امتحان کردیم

گفتن شیرینه از باب اینکه حرف زدن با تو و تورو مخاطب قرار دادن شیرینه

گفتن خوبه که ملائک حرف درنیارن ، که متکبره ! ، که چرا بنده ات دعا نمیکنه !؟

گفتن از هر دری با تو خوبه ، که سخت میشه عادت بچگی رو از سر انداخت

 

نگفتن اما شیرین تره

وقتی نمیگی و خیالت تخته که میدونه و میتونه و اقرب الیک من حبل الوریده

نمیگی و لذت دونسته شدن ، بدون گفتن

لذت اجابت ، بدون درخواست

عجیب شیرینه ..

عجیب .....

.

می می رم اما داغ چشمانت ....

.

دلمون برا بعضیا تنگه و بعضیا ، انگار نه انگار...

.

بغض ته نشین شده ای هست

شکستنش مجال تنهایی میخواد و ...

.........................

«مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار» ...

.

خود سانسوری کار خریه...!

.

با تو انقدر حرف دارم ، که اینجاست پایان خطِ «واژه»

و آغازِ رسالتِ «اشک»

.

...سلام علیکم بما صبرتم ...

.

به ندیدنت صبوریم ...

.

صبوریم ؟!!!!؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۲۷
تاسیان ...

نمی تونم صبور باشم

وقتی انقدر منتظری

وقتی انقدر دیره

وقتی انقدر دورم...

وقتی انقدر....

میخوامت

.

دست منو بگیر

.

من واسه توام !

.

دلتنگ چشماتیم و ... بیقرارِ بودنت !

.

این روح بیقرار

یه روز جلد جسمو پاره میکنه میزنه بیرون

میاد پیشت

میاد...

عندک

مع الـ...

.

.

.

و در آدابِ (بیقراریِ) روز جمعه آمده است

ختم هزار صلوات ....

یا دست کم صد صلوات

و صد استغفار

و ....

.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۱۳
تاسیان ...

 

* ...نه عقل بود و نه دلی ...

 

  

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهِ فی اَرْضِهِ،

 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ اللهِ فی خَلْقِهِ ....

 

 

فرزند آدم یه روز میفهمه

همه پریشونی اش

از چشم هات بود

از چشم هات ....

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۰۶:۱۰
تاسیان ...

 

امروز یه روایت از حضرت رسول .ص. خوندم . .

که باید بزرگ بنویسم بزنم جلوی چشمم :

 

صبـر نیـمی از ایمان و یقیـن همه ی ایمان است " *

 

* : نهج الفصاحه / ص 282  / حدیث 1849

 

دلم !

یقین داشته باش . .

به خدای کرم های ابریشم . . به خدای پروانه ها ایمان داشته باش

دلم !

یقین داشته باش . .

به خدای آدم یقین داشته باش

به خدایی که آدم رو از هیچ آفرید . . به وجودش اورد و مسجود ملائکه اش کرد

دلم !

یقین داشته باش . . .

به خدای نوح یقین داشته باش . .

به خدایی که برای کشتی ِ توی بیابون نوح آب فرستاد

خدایی که بنام او کشتی به حرکت در اومد . . از مهلکه در امان موند و به نام او کشتی ایستاد

خدایی که بخشنده ی مهربانه

دلم !

یقین داشته باش . .

به خدای ابراهیم یقین داشته باش . .

خدایی که برای ابراهیم اش کافی بود . .

خدایی که آتش بر ابراهیم گلستان کرد . .

و به خدای اسماعیل !

خدایی که از زیر پاهای اسماعیل ِ تشنه ، تو دل بیابون چشمه ای جاری کرد

دلم !

یقین داشته باش . .

به خدای یعقوب ِ از یوسف دور افتاده . . . خدای یعقوب منتظر !

دلم !

یقین داشته باش . .

به خدای یوسف ته چاه . . خدای یوسف سالها زندانی . . خدای یوسف از پدر جدا افتاده !!!

دلم !

یقین داشته باش . . .

به خدای ایوب ِ سالهای سال در سختی امتحان شده . .

دلم !

یقین داشته باش . .

به خدای موسی افتاده در رود نیل . . . خدای موسی از آب کشیده شده

به خدای موسی در دل ِشب ، در بیابان گم شده . .

به خدای موسی تنها . .

دلم !

یقین داشته باش . .

به خدای یونس در دل نهنگ . .

دلم !

یقین داشته باش . . .

به خدای محــمّد ِ بلاکش . . . .ص.

به خدای محمد در دل غار . .

به خدای محمد ِ شبهای حراء . . .

دلم . .

صبور باش و یقین داشته باش . . / یقین داشته باش که یقین تو کارها بکند ! /

یقین داشته باش . . .

به پروانه شدن !

به "آدم" شدن . . خلیفة الله شدن و مسجود ملائک شدن !

به سالم رسیدن این کشتی به خشکی

به شکسته شدن بت های این بت خانه و . . به گلستان شدن این آتش !

به جاری شدن چشمه ی حیات در دل بیابان از زیر پایت . .

و به باز آمدن "یوسف" به کنعان ِ جان !

به از دل چاه بیرون آمدن . . از زندان جان بیرون آمدن و عزیز خدا شدن !

به تمام شدن سختی های امتحانات و . . به میوه دادن درخت صبر

به پیدا شدن نور خدا در ظلمات این بیابان . . به . .

به شنیدن صدای خدا !

به نجات از دل نهنگ ِ نفس !

به آمدن خود ِ خود ِ خدا به غار تنهایی ات !

دلم !

یقین داشته باش . .

و تا مضطر نشوی ، یقین نخواهی یافت !

مضطر که شدی . .

خدای آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و یعقوب و یوسف و ایوب و موسی و یونس و

محمد .ص. . .

خواهد آمد  . . .

خدای تو  . .

خدای جهانیان می آید و . .

تو را به آغوش می کشد . .

خدا می آید و . .

قبل از رسیدن خدا  . . .

چه می شنوم خدایا ؟!

بوی یوسف است که می آید ؟!!!

 

 " امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء " . . .

 

+ تنها که میشی . . ناراحت نشو . . .

وقتی یکی رو کار خصوصی داشته باشی تنهایی میکشیش یه گوشه و . .

خدا که تنهات کرد . . .

یعنی کار خصوصی باهات داره . .

هرچی تنهاتر . . . خصوصی تر .

تنها شدن علامت راهه !

 

93/03/27

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۰۶:۰۲
تاسیان ...

چشمامو باز میکنم و شهر ،

انقدر خالی از هیاهو شده

انقدر غرق سکوت دلنشینی شده

که واسه یه لحظه دلم میخواد بغلش کنم

.

بیخود نیس خدا میگه  ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۶ ، ۰۴:۰۳
تاسیان ...

لم دادم زیر مارش توپ و ترقه هاشون

دمنوشمو میخورم و با یاد چشمات عشق میکنم

بیچاره ها لابد فکر میکنن چقدر دارن حال میکنن و چه حسن ختام خوبیه واسه سالشون

من اما انقد خسته ام که حال ندارم اتاق بینهایت پریشونمو، که خودم رووم نمیشه نگاش کنم تمیز کنم

اما برای چشمات

همیشه وقت هست

همیشه جون هست ....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۱۸
تاسیان ...

کم خسته بودیم از هیاهوی این شهر لعنتی

حالا بمب و ترقه شونم گرفته..

زودتر جمع کردم اومدم خونه

نه که به سمفونی ترقه ها گوش کنم

و نه که شاملو بره رو مخم که :

" وآغوشت اندک جایی برای زیستن

اندک جایی برای مردن

و گریز از شهر ... "

بذارید زندگیمونو کنیم جون عزیزتون ....

.

کی شب میشه ؟!

کارت دارم ......

.

من

تورو میخوام !

.

دیوونم...میدونم

.

باید اضافه کنم که

آدم منتظر به طرز احمقانه ای

با هر صدایی از جا میپره

پشت بند هر "در"باز شدنی منتظره معجزه دیداره

و آدم منتظر ، گاهی میتونه احمق ترین آدم روی زمین باشه !

اما انتظار بطور کلی "سازنده"است ...:)

.

الحمدلله علی کل حال

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۳۳
تاسیان ...

وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ

وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَب مَّعَنَا وَلاَ تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ

قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء

قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ

وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ ... 42.43 مبارکه هـود 

.

می فهمی یعنی چی ؟

می فهمیدی نبودی الان ......!

.

 و حال بینهما مـــوج ........ موج .........موج .............

کسی که لحظه احتضار سرش رو پای تو نباشه ... خررررره .

کسی سوار کشتی تو نشه ... خره .

کسی به جبل دیگه ای پناه ببره ... خــــــــَرِه !

.

( با عرض پوزش از جناب خر ! که برای توصیف بعضی حالات  مجبوریم اسمشو ببریم

با اینکه میدونیم این حالات هیچکدوم در جناب خر نیست

فقط در بعضی از ماهاست ... ! )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۵۴
تاسیان ...

این خداست که میگه شما شخصی رو ملاقات کنید یا اصلا ملاقات نکنید

و این خداست که میگه فلان شخص رو در روز سه شنبه ساعت 4و6دقیقه ملاقات کنید

و این خداست که با 3ثانیه معطل کردن شما مانع ملاقات شما و شخصی میشه

و این خداست که شخصی رو به زندگی شما داخل یا از اون خارج میکنه

و این خدای شماست که با مهره هاش! (آدم های زندگی شما) ، شما رو میسازه ،شمای خودشو میسازه!

 

 

پس برای تموم آدم های داشته و نداشته زندگیتون سپاسگزار باشید

که این کار خدای کریم شماست .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۱۱
تاسیان ...

بنا به همین آیه که اون میدونه و ما نمیدونیم

منطقیه که وقتی خداست

چیزی که برام خوب نباشه رو ازم منع کنه

تاحالا سوالی ازش نداشتم که معاذالله از بخل بی پاسخ بذاره

پس وقتی خواسته ای بی پاسخ میمونه

یقینیه که رحمت و حکمت پشتشه....

خدایا....شکر...ممنون که جهلمون نمیگیری...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۰۲
تاسیان ...

 

پیچش ریسمان غم ، دور قلبم

و انعکاس یکباره ی " .. و عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیا و هو شر لکم ..."

و انعکاس هزاااار باره ی " ... والله یعلم و انتم لا تعلمون " ...

و انعکاس تصویرت در ذهنم

و انعکاس یادت در دلم

و انعکاس صدات در گوشم ...

و دلی که میخوام با دونستن تو و ندونستن خودم آرومش کنم

دلی که بونه میگیره

دلی که از دوریت بونه های بیربط و باربط میگیره

و نامه ی تو که :

صراطِ ، حبل ِ ،بشیره ، سراج ِ ، کریم ِ ،نوره ، هادی ِ ، شفاءِ ،ذکره ....

بهش چنگ میزنم

ورق میزنم و دنبال تو میگردم

دنبال خودم میگردم

تصویر مبهمی از من ... تصویر مبهمی از تو ... تصویر مبهمی از دنیا ...پشت پرده ای از اشک ....

( دلم باید یقین کنه چیزی که میخوام و نمیخوای .... واسه اینه که تو میدونی و من...

واسه اینه که تو دوسم داری و من ....

من راضی میشم....راضی می...

ینی...

راضی کن دلمو

رضا کن وجودمو

رضا

رضا

ر ض ا ........... )

.

( می فرماید : " و علی الله ِ قصدُ السبیل ... " *

و کلمه ی " قصد" به معنای استقامت ِ راه است . یعنی راه آنطور مستقیم باشد

که در رساندن سالک ِ خود به هدف ، قیوم و مسلط باشد

و اضافه آن به سبیل ، اضافه صفت به موصوف خویش است

بنابراین قصد السبیل به معنای "سبیل ِ قاصد " است !

و مقصود از "بر خداست قصد سبیل" اینست که بر خدا واجب است

که سبیل ِ قاصد و راه مستقیم را برای بندگانش معین کند تا آن راه ایشان را به سعادت و فلاح بکشاند )

 

* نحل-9 / از کتاب المیزان

.

وَ أَنَا أَقُولُ کَمَا قَالَ عَبْدُکَ ذُو النُّونِ‏ حِینَ تُبْتَ عَلَیْهِ وَ نَجَّیْتَهُ مِنَ الْغَمِّ،

رَجَاءَ أَنْ تَتُوبَ عَلَیَّ وَ تُنْقِذَنِی مِنَ الذُّنُوبِ یَا سَیِّدِی‏

لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ‏.

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه

کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۳۸
تاسیان ...

اینطوری نیست که دم گرفتنِ اسمت چیزی از حجم این دلتنگی کم کنه

اینطوری نیست که اشک ، آتیش فراقو خاموش کنه

اینطوری نیست دیگه ، که «یادت» آروم کنه ...

یادت ، فقط بیقرارتر میکنه‌...فقط دلتنگ تر

انگاری باز میخوای دلجویانه نظرمو درباره خودت بدونی و من

نظری نداشته باشم ، جز اینکه دلتنگت باشم

انگاری بازم تو بغلت میگم دلتنگتم و شونه های تو میلرزه !

و باز دلِ خراب من میپاشه از لرزش شونه های پهنت

دل من میمیره از دوریت

میمیره وقتی میبینه تو دلتنگ تری ....

میمیره وقتی تنها حائلِ بین «ما» ، خودشه !

دلِ خراب من ...!

.

دلتنگ چشماتیم ....

.

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی...

.

والعصر

که انسان در خسران بزرگی ست

مگر آنانکه چشمانت را .....چشمانت را.....

.

بیا....بیا کلی حرف نگفتنی دارم .

گله کنم باز میای دلجویی؟!

بیا گله...میخوام دلجویی کنم !!!!

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۳۳
تاسیان ...

 

ببخش ...

.

.

بی وضو دارم به چشم هات ، فکر میکنم !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۲۷
تاسیان ...

 

اینهمه آدمو ...

هیچ کدوم تو نیستی .

.

فقط اگر بودی و بهم یه دسته نرگس می دادی

من خوشبخت ترین زن جهان بودم ، امشب .

.

نرگس نماد ِ عشق ِ پرشوره

به همسرتون نرگس هدیه بدید :)

.

.

.

و اما " مـــادر" ...

 

که خدا خواست کامل ترین و زیباترین "کلمه" اش باشد

انسان را از نفس واحده ای آفرید و خواست دلش را تجلی گاه تمام و کمال عشق سازد و ...

مادر را آفرید .... زن را آفرید ..

و انسان ... زن ...

در مادری به کمال بودن رسید ... 

رسول به "قاب قوسین"  رسید و... "او ادنی" مقام مادر بود شاید ...

که فرمود حضرت حق : "یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما "

.

و فرمود :" أنّ الشّجرة الطیبة رسول‏ اللّه‏ صلّى اللّه علیه و آله

و فرعها علیّ علیه السّلام

و عنصر الشّجرة فاطمة

و ثمرتها أولادها

و أغصانها و أوراقها شیعتنا  "

کفی .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۵۸
تاسیان ...

وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی مُؤْمِنِ آلِ فِرْعَوْنَ‏

وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ.

فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ‏

 

وَ التَّفْوِیضُ‏ خَمْسَةُ أَحْرُفٍ لِکُلِّ حَرْفٍ مِنْهَا حُکْمٌ فَمَنْ‏ أَتَى بِأَحْکَامِهِ فَقَدْ أَتَى بِهِ

التَّاءُ مِنْ تَرْکِهِ التَّدْبِیرَ فِی الدُّنْیَا

وَ الْفَاءُ مِنْ فَنَاءِ کُلِّ هِمَّةٍ غَیْرِ اللَّهِ

وَ الْوَاوُ مِنْ وَفَاءِ الْعَهْدِ وَ تَصْدِیقِ الْوَعْدِ

وَ الْیَاءُ الْیَأْسُ مِنْ نَفْسِکَ وَ الْیَقِینُ بِرَبِّکَ

وَ الضَّادُ مِنَ الضَّمِیرِ الصَّافِی لِلَّهِ وَ الضَّرُورَةِ إِلَیْهِ

وَ الْمُفَوِّضُ لَا یُصْبِحُ إِلَّا سَالِماً مِنْ جَمِیعِ الْآفَاتِ وَ لَا یُمْسِی إِلَّا مُعَافًى بِدِینِه

 

"مصباح الشریعه"

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۶ ، ۰۳:۳۰
تاسیان ...

 

نعمت ، بلای "چشم هات" بود که بر ما نازل شد

نعمت ، "نامت" بود که کلام به گفتنش آغازیدم ...

که هر با در پی ِ افتادن ها ، پدر و مادر بجای گرفتن دستم به تکرار نام تو از خاک بلندم میکردن

که هر افتاده ای به تکرار نام تو قائم میشه

که اسم تو قوام دلم بود تموم این سالها

" که هنوز من نبودم ، که تو در دلم نشستی ..."

.

.

وقتی احساس غلبه کنه پای منطق میلنگه

تو اما منطقی ترین احساس منی

تو یقینی ترین تردید من

تو نزدیکترین دور به من

تو آشناترین غریبه با من

تو "خودم" ترین "غیر" ...

تو "همه چیزم" ترین کسی که ندیدمت

تو همه چیزی هستی که "دارم" و "ندارم"

که "میخوام" و "نمیخوام"

که "هستی" و "نیستی"

تو جامع اضدادی و من .......

.

غریق دریای خواستنت ....

.

هیچی اندازه صدای تیک تیک ساعت اعصاب خورد کن نیست !

.

هیچی اندازه صدای جاروی رفتگر شهرداری ، این ساعت شب ، دوست داشتنی نیست

.

سوره بلد عبدالباسطو که گوش میدی

انگار نشستی داری صحبت کردن خدا با پیامبرش رو تماشا میکنی

یعنی خدا میتونه با لحن دیگه ای گفته باشه این کلماتو ؟؟؟!

.

منتظریم بیای و صوت حجازی ت رو بشنویم

منظریم بیای و ...خیلی چیزها .....

.

آشفته یعنی من ...

حیران هم یعنی من ...

نگاه یعنی ............ تو

.

* ضحی-11

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۶ ، ۰۳:۰۲
تاسیان ...

 

کز دست غم خلاص من ... آنجا مگر شدن .

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۵۴
تاسیان ...

 

برای مایی که تاب نداریم جسمیت رو

تاب نداریم زمان رو

برای مایی نمیفهمیم مفهوم زمان رو

پردازش نمیکنه مغزمون مجاهدت ِ سالیان رو!!!

مایی که الان

همین الان و‌در لحظه

و نه حتی لحظه ای بعد !

میخوایمتون

چشم هاتونو میخایم

مایی که برنمیتابیم «بودن» رو

مایی که میخواییم نباشیم

یا سرتابه پا همه تو باشیم

برای مایی که دستی توی آستین نداریم که کوتاه باشه یا بلند!

مایی که نمیگنجیم به دنیات

چی تجویز میکنی یا طبیب القلوب؟!

 

 

√ در نظربازی ما بیخبران حیرانند ...

وقتی روبروی ایوون طلات همه چشم میشم و همه ...اشک

که «فیها عینٌ جاریه»...

که بهشت من چشم هاته ...

که تو شرط و شروط دلم بودی برای خدا

که تو بودی تسکینم لحظه ی هبوط

که به اطمینان حضور تو رو زمین موندم و تن به بلا دادم

که ...

حالای کجای روزگاری؟

حالا من کجام؟که پیش تو‌ نی....

ینی مثل پسر مهزیار قراره لحظه دیدار ....

.

.

+پریشونی ضمیرها همه از اینه که ... معلوم نیست در این میانه ........

++ فرمود :هنر آنست که بمیری قبل از آنکه ... آسد مرتضی! بی هنر عالمیم....همین!

+++تو که هنوز زنده ای!

-هوووم... زنده ام و ...بودنم رو درد میکشم!

+بس که بی هنری!

-هوووم ... جایی برای مردن میشناسی؟

+تو که بلدیش! میگفتی جون میده واسه مردن!

-میدونی چقدر از من تا اونجا فاصله است؟

+بس که بی هنری !از تو تا اونجا فقط ۴شب فاصله اس!

-۴شب؟؟؟؟۴شب خیلی زیااااده ... ۴شب خیلی دوره ...خیلی دور

.

إین غیاثک السریع ؟!!!!

.

رفتی که مثل سایه ای روی زمین آواره باشم ؟؟؟!!!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۳۹
تاسیان ...

ما رو بی دلیل بودنمون ول کردن تو این خراب آباد ...

انصافه ؟!!!!

ما پی دلیل و دلیل ... مثل خورشید پشت ابر ، هست و نیست .

ما پی دلیلیم برای خودمون

واسه بودنمون

واسه نبودنمون

واسه نبودنتون

بودنتون دلیل نمیخاد...باید باشید .  اما نبودنتون؟؟؟

ما پی دلیلیم واسه سوالای بی جوابمون

با شما هستم ...

حضرت دلیل المتحیرین !

.

تو دعاها بعد یا دلیل المتحیرین بنام یا غیاث المستغیثین صداش زده و لابد...

لابد کار باید به اونجا برسه

به گودال قتلگاه

لابد پایان سرگشتگی اونجاست!

حتما خواسته اونطوری ببینتمون !!!

.

أین غیاثُکَ السریع ؟؟؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۳۷
تاسیان ...

 

و فرمود : " أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ وَ الْقَبْرَ بَیْتُهُ وَ الْجَنَّةَ مَأْوَاهُ وَ الدُّنْیَا جَنَّةُ الْکَافِرِ وَ الْقَبْرُ سِجْنُهُ وَ النَّارُ مَأْوَاهُ "

و دنیا سجن ما بود ... سجین ِ ما بود ... جهنم ما بود ...

که ما تاب نداشتیم جسمیت و زمان رو ...

ما تاب نداشتیم محصور بودن در مفهومی بنام جسمیت !

تاب نداشتیم محصور بودن در مفهوم زمان رو

که ما نمی فهمیدیم اینها رو

ما به اینها فکر نمیکردیم وقتی با سحر نگاهت ... با جادوی چشم هات ، امضا زدیم پای میثاق ِ خدا و بار امانت رو به دوش کشیدیم!

که ما فقط در سر ، هوس عشق تو داشتیم و بس

که ما به چشم هات مومن شده بودیم !

 

که ما شنیده بودیم " کل من علیها فان " و .... به فکرمون هم خطور نمیکرد اینطور محبوس شیم در سجن دنیا

ما به دنبال فنای "خود" و بقای "تو" بودیم که پا به عرصه ی وجود گذاشتیم ...پا به لعنتی آباد ِ دنیا گذاشتیم !

دنیا زندان ما بود ، که ما تناسبی با دنیا نداشتیم !

که تنها تناسب ما با دنیا جسم ِ از خاک آفریده شده ای بود که به ما تحمیل شد

که ما رو محصور در ظرف جسمیت کرد و پر و بال مون رو بست

 

 

و فرمود : " (یَا أَبَا ذَرٍّ ) کُنْ فِی الدُّنْیَا کَأَنَّکَ غَرِیبٌ أَوْ کَعَابِرِ سَبِیلٍ وَ عُدَّ نَفْسَکَ فِی أَهْلِ الْقُبُور"

فرمود و ما فهمیدیم چرا همیشه وصله ی ناجور بودیم به قبای دنیا و مردمش ... که ما اینجا غریب بودیم !

که ما برای جنگ و کشتن اومده بودیم ... جنگ با خودیت ... با وجودی که ابراز شده بود!

که ما عابر ِ راه ِ سخت عشق بودیم که اسفلش دنیا بود و اعلی ش ... بهشت لبخندت !

 

 

و فرمود : "... الدُّنْیَا سِجْنُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ وَ جَنَّةُ الْکَافِرَ وَ مَا أَصْبَحَ فِیهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا وَ هُوَ حَزِینٌ فَکَیْفَ لَا یَحْزَنُ ..."

که دنیا محبس ما بود ...

که ما شب رو با حزن ندیدنت صبح کردیم ... ( صبح کردیم ؟!!!)

و چگونه محزون نباشیم ؟؟؟ که ما سر سودای تو داشتیم که پا به عرصه ی وجود گذاشتیم ...

که ما به شرطی و شروطی ! "لا اله الا الله "گفته بودیم ...

 

و فرمود : لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ‏ /‏ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ‏ سافِلِینَ‏ [ بِبُغْضِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ‏ ]

و چطور زندان ما نباشه دنیایی که تو رو با "خار در چشم و استخوان در گلو " دید و دم نزد ؟!

و چطور زندان ما نباشه دنیایی که 18 سال بیشتر تاب نیورد وجودت رو !!؟

و چطور زندان ما نباشه دنیایی که زهر نوشاند و پاره پاره کرد جگرت رو ؟!

و چطور زندان ما نباشه دنیایی که غریب کش ات کرد ... ذبحت کرد ... زیر سم اسبان لگد مالت کرد ...

و چطوووور زندان ما نباشه دنیایی که زندونی ات کرد در محبس غیبت ...

دنیایی که حاضر ترین حضور رو ، غایب کرد ....... یا شاید ما رو از حضورت غایب کرد ..... یا شاید .....

 

 

 

+ مینویسی و فاصله آنچه هست و آنچه نوشته میشود و آنچه گفته میشود .......گفتنی نیست .

++گفته بودم چُنان دوستت خواهم داشت که معنای دوست داشتن را عوض کنند ؟!!!

+++ گفته بودی :" لقد خلقنا الانسان فى کبد " و ما ...

فکرش رو هم نمیکردیم بهای پذیرش امانت عشقش ... سختی حضور در دنیا باشه !

.

چی چی میگن " إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ " از متشابهاته ؟! مگر آیه ای محکم تر از "چشم هات" دیدن 

که هنوز نفهمیدن حصن حصین ولایتت ، عشقت ...امانتی بود که این "دل" جای زمین و آسمون و کوه به دوش کشید !؟

که این دل ... فقط به "مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ" آروم می گیره ... به نشستن رو به روت و ... نگاه کردنت !

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۲۸
تاسیان ...

 

1. نه فقط میلادش ...

تهرانو از دور که نگاه کنی کلاااا کجه !

 

 

2. اطراف تهران زندگی میکنه ... میگه یه روز در هفته مجبوره بیاد تهران و تا چند روز حالش بده 

خانوم ِ مخاطبش هم میگه بیچاره...چی میکشی !؟

اونم برگشت گفت نه بابا بیچاره شما چی میکشید !!

_ نگفتم زجر !!!

آخرشم خانوم مخاطبش گفت : به جای ما هم نفس بکش :))

 

 

3. من به چشم هات فکر میکنم و ....

نفس می کشم .

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۴۱
تاسیان ...

 

بی وطنی

 

بیماری عجیبی ست ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۳۳
تاسیان ...

 

نوشتن بعد از سه سال ،

برای کسی که جنون نوشتن ! داشته و یکباره کاغذهارو پاره کرده و قلم هارو شکونده

شبیه می  مونه به باز شدن زبون کودک تازه زبان باز کرده

شبیه می مونه به بینا شدن ِ آدم سالها کور بوده !

شبیه می مونه به شنوا شدن آدم  ِ سالها ...

 و خب کیه که ندونه این لذتیه توأمان با درد و رنج ...

مثل تموم لذت های دیگر عالم !

.

کلام ... واژه ...

قدرت زیر و زِبَر کردن داره ...

و احتمالا یکی از دلایلی که قرآن به شکل کلام نازل شده همین باشه !

قرآن عالم رو ، هستی رو ، زیر و زبر می کنه و کلام  ِ همچون منی ...

همین که عالم خودم رو زیر و زبر کنه ...

همین که تووش خودم رو به تماشا بنشینم و با بودنش ، ردپای خودم رو دنبال کنم برای گم نشدن

کفــایته !

.

"عجبت لمن ینشد ضالته وقداضل نفسه فلا یطلبها" (علی ع )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۱۱
تاسیان ...