گرچه پیـرم تو شبی .....
چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۱۰ ق.ظ
اون شب بود نه ؟ که اونطور لبریز شدن صبرم ، کار دستم داد
صبرم مثل اشکام که از کاسه چشم هام ، از کاسه دلم لبریز شد و ...
یه "چــرا؟" گفتم !
باور کن فقط یک "آن" بود که ندیدمت و خودم رو دیدم
"خودم" که رنج می کشیدم
"خودم" که تو انگار ولش کرده بودی
فقط یک "آن" خودم رو دیدم و
فقط یک آن رنج بردم و ..
فقط یک آن ندیدمت
همش یک لحظه کوتاه بود
بعد انگار از بلندی پرت شدم و بعد سالها ...
هنوز هم متوقف نشدم
هنوز دارم فرو می رم ...
فرمود :
"لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشــق بازانِ چنین ، مستحق هجراننـد "
.
یا جــابر المنکسرین .
۹۸/۰۳/۲۹