تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

همسفر ...

چهارشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۳۲ ب.ظ

 

شیرینی که اورده می گیرم جلوش تا برداره

می گه بالاخره باکی رفتی ؟!

می خندم و می گم با خودم

با خودم و خدای خودم

با خنده می گه اگر می دونستم انقدر عزمت جزمِ میومدم باهات

بعد مامان می گه دایی بهش زنگ زده و عصبانی بوده از دستم که سرمو انداختم پایین و رفتم

می گم اونجا بهش پیام دادم نگران نباشه ، ولی نشد برم ببینمش

حرف کشیده می شه به اتفاقات اسف باری که اونجا می افته

ع خاطره ای نقل می کنه که من رو یاد خاطره خودم  میندازه 

 

 

 

هوا تاریک شده بود و هندزفری تو گوشم بود که یکی از سمت راست بهم سلام داد و پرسید ایرانی هستین

لابد از کوله ی تابلوم فهمیده

هندزفری رو درمیارم و همکلام می شیم

خانم حدودا پنجاه ساله ای که تنها اومده بود

با اون لهجه ی ناب شیرازیش می گه از قطار ، با یک خانواده روحانی که دوتا بچه کوچیک داشتن همسفر شده بوده

چون تنها بوده و تجربه ای نداشته

که اون خانواده رو هم چند ساعتی بود گم کرده بود

ازم می پرسه می شه همسفر بشیم ؟ من بار اولمه و ...

قرار می شه همسفر بشیم

به عمود مورد نظر که می رسیم میفهمیم موکب مورد نظر امسال جمع شده

خانم ایرانی که اینو بهم میگه توضیح می ده که اونا هم به سختی دوتا جا پیدا کردن و با نگرانی می پرسه تنهایی ؟

تو موکب می گرده تا بلکه جایی برام پیدا کنه

وقتی با لهجه اصفهانی و چهره نگرانش راهنمایی می کرد که چکار کنم خندم گرفته بود

تشکر کردم و دلداریش دادم که نگران نباشه وسط بیابون نمی مونیم

یکم بعد بالاخره قدر یه نفر جا پیدا می شه

می گم بهتره دونفری همینجا بمونیم و چهار پنج ساعتی بخوابیم و راه بیفتیم

قبل از خواب اون قصه اومدنش رو می گه و من هم ماجرای اومدن خودم رو

و میگه ادرس خونه اش توی مشهد رو میده تا برم دیدنش

موقع خواب تاکید می کنم مراقب پاسش باشه و کیف دستیشو میذاره بین خودمون و ...

قبل از اذان وقتی بیدار می شیم و میگه کیفش نیست...

کیفی که پاس و بلیط برگشت و 1ملیون دینار و گوشی و تبلت و ...

درواقع "هرچی داشت" برده بودن

هردو مبهوت بودیم

باورش نمی شد تو همچین جایی و مسیری کسی...

می گم همه برای زیارت نمیان و ...

جای حرف زیادی نیست به کسی که همه چیزش رو بردن

میگم یکم اون اطراف بگرده شاید لااقل کیف و با پاس و بلیط  انداخته باشن 

یک ساعتی شاید می گذره

ناراحتم که کمکی ازم برنمیاد

دختر کناری از تجربه گم شدن پاس و مکافاتی که برای برگشت کشیده می گه

نهایتا انگار باتوجه به نزدیک تر بودن نجف باید برگرده اونجا تا بره کنسولگری

فکر می کنم من اگر بودم به سفرم ادامه می دادم ؟

بالاخره منو راهی می کنه و میگه که من باید برم

و جدا می شیم

درحالیکه بعدا فکر میکنم کاش ازش شماره ای گرفته بودم تا بعدا احوالش رو جویا بشم

کاش این پول کمی که محض احتیاط اوردم بهش می دادم

و حتی اسمش رو نپرسیدم

اون لحظه انقدر توی شوک و ناراحتی بودیم که ...

تمام چند ساعت بعد به حالش فکر می کردم

حال کسی که توی مسیر همه هستی اش رو برده باشن

کسی که از روی غفلت همه چیزی که برای برگشت لازم داشته ازش زدن

حالش رو خووووب می فهمیدم

شاید هیچکش مثل من حالش رو نمی فهمید

من هم توی سفرم به دنیا

همه چیزی که برای برگشتن به وطن ام لازم داشتم...

برای برگشتن پیش "تو" لازم داشتم

دزدهای دنیا ...از غفلتم استفاده کردن و ...

چهره همسفر چند ساعته ام میاد جلوی چشمم

وقتی با حیرت می گفت

دزدهام یه شرافتی دارن...دیگه وقتی میزنن همه هستی طرف رو که ..

چرا فکر می کرد دزدهایی که تمام هستی آدم رو می برن وجود ندارن ؟!

نگرانشم ...

خصوصا که خانم تنهایی بود که همسر و فرزندی نداشت ، جز مادر پیرش که شیراز بود

و فکر می کرد این سفر پاداش محرم امسال بود که مادرش رو هر روز برده بود روضه

و اصلا توی فاز سفر کربلا و اربعین نبوده و ...

م می گفت دیگه از هرچی سفر کربلاست زده می شه .

من فکر می کردم کاش شماره ای ازش گرفته بودم ....

کاش مثلا این بار توی سفرم به مشهد ببینیم هم رو

دنیا که خیلی کوچیکه ...خدا رو چه دیدی 

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۲۳
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی