هذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُکَ
وَ قَالَ سُبْحَانَهُ …وَ أَهْلُ مَعْصِیَتِی لَا أُویِسُهُمْ مِنْ رَحْمَتِی
إِنْ تَابُوا فَأَنَا حَبِیبُهُمْ
وَ إِنْ دَعَوْا فَأَنَا مُجِیبُهُمْ
وَ إِنْ مَرِضُوا فَأَنَا طَبِیبُهُمْ
أُدَاوِیهِمْ بِالْمِحَنِ وَ الْمَصَائِبِ لِأُطَهِّرَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعَایِبِ.
و فرمود :وَ حُبِّی لِلْمُشْتَاقِینَ _حدیث قدسی_
.
.
فرمود :
إِلٰهِى فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذِینَ تَرَسَّخَتْ أَشْجارُ الشَّوْقِ إِلَیْکَ فِى حَدائِقِ صُدُورِهِمْ
ما را از کسانی قرار ده که شاخسارهای اشتیاق به سویت در بوستانهای سینههایشان استوار و پابرجا شده است
وَأَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِکَ بِمَجامِعِ قُلُوبِهِمْ
وَمِنْ حِیَاضِ الْمَحَبَّةِ بِکَأْسِ الْمُلاطَفَةِ یَکْرَعُونَ :)
و از حوضهای محبّتت با جام ملاطفت مینوشند
وَقَرَّتْ بِالنَّظَرِ إِلَىٰ مَحْبُوبِهِمْ أَعْیُنُهُمْ
و دیدگانشان با نظر به محبوبشان، روشنی گرفته
إِلٰهِى مَا أَلَذَّ خَواطِرَ الْإِلْهامِ بِذِکْرِکَ عَلَى الْقُلُوبِ !
خدایا، چه لذّتبخش است در دلها خاطرات الهام گرفته از یادت
وَمَا أَطْیَبَ طَعْمَ حُبِّکَ ! وَمَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِکَ،
فَأَعِذْنا مِنْ طَرْدِکَ وَ إِبْعادِکَ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِیکَ،
وَأَصْلَحِ عِبَادِکَ، وَأَصْدَقِ طَائِعِیکَ، وَأَخْلَصِ عُبَّادِکَ،
یَا عَظِیمُ یَا جَلِیلُ، یَا کَرِیمُ یَا مُنِیلُ، بِرَحْمَتِکَ وَمَنِّکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ._الثانیة عشرة مناجاة العارفین_
چقدر چقدر چقدر عشقه این مناجات
چقدر دور از فهمه منِ گنگه
اما همین فهم قلیل هم چه لذتی داره
برای حظ کامل ولی باید همه اش رو خوند :)
.
می دونی گاهی، امیدت رو از همه چی می برن
حتی از امید!
چه خوبه بی چیزی
وقتی[فکر می کنی] چیزی هست که بتونی بهش چنگ بزنی
نمی دونی چقدر دور می افتی
وقتی چیزی جز "بی چیزی" نداری... نمی دونی چقدر تنگ تو رو به آغوش گرفته
نمی دونی
.
من نمی خوام
نمی خوام قید عاقبت بخیری رو حتی بزنم
نه که نمی تونم بیخیال همه رویاها و قله هایی که برای خودم ساخته بودم بشم،نه!
مدتهاست از اونها گذشتم
حتی جهنمِ ندیدن و نبودن باهاشون که بالاترین جهنمه هم
اونطور که بااااید منو به حرکت درنمیاره حتی! :)
من فقط نمی تونم ببینم اون منتظر و امیدواره
و من پشت کنم به چشم انتظاری و امیدش
که همه حرف همونه که حافظ فرمود
که من دلشده این ره نه به خود میپویم...
.
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او میکشدم میرویم
دوستان عیب من بیدل حیران مکنید
گوهری دارم و صاحب نظری میجویم
گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کز او رنگ ریا میشویم
خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
میسرایم به شب و وقت سحر میمویم
حافظم گفت که خاک در میخانه مبوی
گو مکن عیب که من مشک ختن میبویم
.
+
هدیه.برای من.و برای تو.برای مای ناامید...