بدون من نرو...تورو...به کی قسم بدم؟!!!
نسیم خنکی از پنجره میاد
سگها مثل سگهای آبادی نیستن که دسته جمعی تا خود صبح پارس کنن
گاه کاهی از دورتر صدای پارس دوسه سگ میاد
جیرجیرک اما تقربیا بی وقفه میخونه
به فرار عصر فکر میکنم وقتی وسایلم رو جمع میکردم
آره،کلمه فرار مناسب ترین عنوانه
نمیدونم دقیقا از کی اما، مدتهاست هر رفتنی فقط برای فرار بوده
و حالا که فکر میکنم نه از شهر و خونه و آدم هاش
تموم این مدت
تموم این رفتن ها
فقط برای فرار از خودم بودن
جایی اگر پیدا میشد، خالی از من...خوب بود
خیلی خوب
.
می دونی
صداقت رکن مهمیه توی هرچیز
اونقدر که بد بودن های صادقانه دوست داشتنی ترن
تا خوب بودن های...
شکایتی ندارم به حال و روزم
آواره شدن، طبیعیِ دلیِ که صادقانه ایمان نیورد
و تو که خوب می دونی چقدر کشنده اس
وقتی بفهمی کسی با تو صداقت نداشته
بعد یک به یک کارهاش میاد جلوی چشم هات و به دیده شک بهشون نگاه می کنی
بعد تلخی احساس خیانت همه جونتو می گیره
حالا تک تک لحظه های زندگیم جلوی چشمم رژه می ره
انگار یک منی از من، به منِ دیگه ام خیانت کرده باشه
من به همه چی شک کردم
به تموم خودم
به همه هستی م
به دست وپا و زبونم...
و بیشتر از همه، به دلم!
.
می گم
قبل ترها
حال بد راحت میشد حال خوب
لازم نبود اتفاق خاصی بیفته
معجزه لازم نبود تا دل آروم بگیره
قدر پنج دقیقه سجده
قدر فقط پنج دقیقه دیدن سید حمزه و دوکلوم حرف
قدر نیـم نگاه سیدکریم
قدر فقط یه لحظه فکر گنبد طلا و یه سلام راه دور
قدر...
ساده بود می دونی؟!
این حال اما انقدر زشته
که حتی حرم نتونسته مبدل السیئات بالحسناتش بشه
حتی روضه های تو ...نتو....
آخ...حسین....زبونم لال....
.
.
کجا میخوای بری؟؟؟چرا...منو نمیبری...حسین
آهسته تر برو..بذار...منم باهات بیام...
حسین...دیگه نمیکشه پاهام...که پابه پات بیام......
.
یابن امّی!...نظری.