من نه خود می روم ...*
"إِلَهِی لَوْ لَا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِکَ لَنَزَّهْتُکَ مِنْ ذِکْرِی إِیَّاکَ "
خدایا
اگر پذیرش فرمانت بر من واجب نبود هرآینه ،
پاک نگاه می داشتمت از اینکه ذکر تو گویم ...
.
برای من
بعیدترین و عجیب ترین اتفاقِ این روزها
همین یادیِ که از تو ، توی قلبم جاریه
مثل موج که می زنه و لبهای ماهی دم مرگ رو با ولع بیشتر باز و بسته می کنه
این ماهی چه زنده بشه و چه نشه
باید برگرده به دریا
جایی که بهش تعلق داره !
.
"وَ مَا عَسَى أَنْ یَبْلُغَ مِقْدَارِی حَتَّى أُجْعَلَ مَحَلًّا لِتَقْدِیسِکَ "
شأن و اندازه من چه مقدار می تواند بالا رود ، تا ظرف تقدیس تو قرار گیرم ؟!
.
دلیل برای نیومدن ، زیاد دارم
برای اومدن اما
همین یه دلیل
همین امیدم به ...
.
یک جای دیگه هم می فرماید :
کَیْفَ أَنْسَاکَ وَ لَمْ تَزَلْ ذَاکِرِی ...
چگونه فراموشت کنم ؟ که همیشه به یادم بوده ای
.
* ... او مرا می کشد .