تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

محال است صاحب ، نوکرش را نبیند .... مصطفی!

شنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۴۸ ب.ظ

برای بار چندمه که طی مرتب کردن کشو ،

عکس مصطفی جلو چشمم قرار می گیره

(( عکس رو قبل از تحویل سال۹۶ از کتابفروشی مزار گرفتم

داشتیم می رفتیم پیش مصطفی

که سال رو با مصطفی و  آل یس اش تحویل کنیم

وقتی عکسشو دیدم انقد خوشحال شدم که از حاجی خواستم

یدونه عکس مصطفی بده بهم !!))

خواستم مثل دفعات پیش،از خجالت ، عکس رو برگردونم تو کشو

مثل عکس سید مرتضی ، که نمی دونم کجا گم و گورش کردم

که اون نگاه زنده اش که گاهی بهم لبخند می زد و‌گاهی غمگین نگاهم می کرد و

گاهی اخم می کرد و گاهی امیدوارم می کرد

دست از نگاه ملامت گرش برداره ...

ولی دلم احتیاج داشت ببینتش

حالا مصطفی با لبخند محجوب

و چشم های پاکش ، که این کلام مصطفی رو که :

«نوکر محال است صاحبش را نبیند» منعکس می کنن

داره نگاهم می کنه

و من هم مدام نگاهم کشیده سمت تصویرش

حتی اگر تموم اینها آوار بشن سر دلم

حتی اگر نگاهش بشه نمک روی زخم

حتی اگر با نگاهش بگه

دیدی...

اونی که تو رفاقت کم گذاشت ، تو بودی

نه من .

.

یه تیکه مقوا از لای کتاب خطبه فدکیه حاج آقا مجتبی میفته بیرون

نمی دونم مال چند سال پیش هست

رووش با عزم راسخی!!! نوشتم :

«یا عاشقِ شیدا شو یا از برِ ما وا شو..»

امروز دیدم مصرع بعد می گه 

«در پرده میا با خود تا پرده نگردانم ...»

.

هیچ

.

[97.9.11]

 

نوشته اند دلم را برای خون جگری

بدون گریه زمانه نمی شود سپری

   

نیازمند تکامل به گریه محتاج است

درخت آب ندیده نمی دهد ثمری

       

دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست

توسل سحری و عنایت سحری

    

هزار نافله خواندن چه فایده دارد

اگر نداشته باشد به عاشقان نظری

    

به هر دری که زدم باز پشت در ماندم

بس است در زدن من، بس است در به دری

  

برای بنده خریدن بیا سر بازار

چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری

    

بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد

چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری

    

همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه

اگر چه نام مرا در نوافلت نبری

  

خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد

دعای من به خودم هم نمی کند اثری

  

یگانه منتقم خون کربلا برگرد

قسم به عمۀ مظلومه ات بیا برگرد

 

 

"علی اکبر  لطیفیان"

  

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۱۰
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی