" غم در دل تنگ من از آن است که نیست ...*
نمی تونم بگم به کسی
نه کسی هست اصلا ، تا بگم
نه کسی که "بشه" بهش گفت وجود داره
*... یک دوست که با او غم دل بتوان گفت "
.
یا رفیق من لا رفیق له
.
حتی می ترسم گفتن اش به تو ،
باعث بشه حرف هام بوی ناشکری بده
می ترسم خیال کنی دارم گله می کنم از تقدیرت
می ترسم ناز بنیاد کنی و ...
برای اول بار از گفتن با تو می ترسم
از بازگو کردن چیزهایی که از بری .
می ترسم .
و این از مضحک ترین ترس هاست
.
و حتی نمی تونم بنویسم
نه که از گفتن اتفاقات شرم آور دور و برم هراسی داشته باشم
نه
فقط قدرتی برای گفتن شون ندارم
نمی دونم از کجا شروع کنم
تا کجا بگم
و کجا تمومش کنم
.
حتی
نمی تونم گریه کنم
و این دردآور ترین قسمت ماجراست
.
تابحال نخواسته بودم این رو ازت
این دو روزه شاید برای اولین بار هست که می خوام من رو
از دست "..." ام نجات بدی
البته که اگر تو بخوای خیلی بیشتر از این ها می تونم صبر کنم _دندون روی جگر بذارم _
کاش اما ...مرهمی بفرستی
کاش دستی بکشی به سرم
تو که می دونی چقدر قانع ام...
.
الحمدلله ...کما هو اهله
.
"الهی وَاِلی غَیْرِکَ فَلا تَکِلْنی
اِلهی اِلی مَنْ تَکِلُنی؟
اِلی قَریبٍ فَیَقْطَعُنی
و به غیر خودت واگذارم مکن
به چه کسی مرا وا می گذاری؟
به خویشان که از من ببرند ؟!!!" _دعای عرفه حسین بن علی .ع. "