عنوان خاصی به ذهنم نمیرسه
چند روز قبل تر بعد مدتها
و بعد ناراحتی های پیش اومده
پیام داد ... بالاخره
که مامان باباش دارن جدا میشن
که امضای منو بعنوان شاهد میخواد چون ..
گفتم باشه
بعد پیام داد که همکار مامانش قبول کرده و لازم نیست
فقط میگم اگر کمکی احتیاج داشت زنگ بزنه
نه بیشتر نه کمتر
کمتر نه ، چون واقعا بی تفاوت بودن برام سخته
چون بهرحال رفیقم بود ... بود ؟!!!
.
بیشتر هم نه ، چون نمی خواستم بیش از این از وجودم مایه بذارم...
.
توی روابط نزدیک چیزهایی مثل شان و شخصیت و غرور و چقدر مایه گذاشتن و
چیزهایی از این دست برام تعریف نشده است
برام مهم نیست چقدر توی یک رابطه دهنده باشم و چقدر گیرنده
درواقع دهنده بودن بسیار برام لذت بخش تر هم هست
اما این مدت یجوری گند زد به روابطمون که حتی
برای منم سخته به ادامه فکر کنم
.
میگفت توی آخرالزمان یکی از مهمترین پروژه های شیطان
قطع کردن روابطی هست که خدا توصیه به وصل شون کرده
(که خب این رو به وضوح در سطح روابط جامعه میشه دید)
و خب
تو دیدی .. داری می بینی
که من
چقدر برای حفظ روابط تلاش می کنم ...
میبینی چقدر این تلاش ها ، برای منه آدم گریز
فرساینده و کشنده است
می خوام بگم این همه تلاش های احمقانه ! منو ... یادت باشه
.
هرچی فک کردم عنوانی برای این قضیه به ذهنم نرسید !