تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

دیوونه_1

دوشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۰۶ ب.ظ

 

1 . ممنون که نمی ذاری

تو زندگی ِ بی تو ،

خیلی بهم خوش بگذره ...

 

 

2. دلم برای سحر تنگ شده . برای روز اولی که وارد کلاس شد . نشسته بودیم و تنها صندلیِ خالی ،

صندلی کنار من بود که شد جای سحر . نشسته بودیم که یهو بازوم تو دستاش قفل شد و بوسیده شد .

اولش ترسیدم . بعد اما همه لبخند می زدیم.لبخند استاد خیلی پر رنگ جلوی چشمامه.دلم برای سحر تنگ شده .

که باز بشینیم دور هم و سحر ، کوثر رو به انگلیسی و عربی بخونه و از استاد زبانش برامون بگه . از جزهایی که

توی این ماه تثبیت کرده . از ورزش کردن و اینکه چند کیلو وزن کم کرده . دلم برای سحر تنگ شده .

که باز خونه عمه جمع شیم و عمه برامون کیک بیاره و از سحر بگه که چطور نصفه شب بلند میشه

و عمه رو مجبور میکنه یکی دوساعته مونده به اذان رو عبادت کنن . که سحر چطور منتظر اذان صبح

می شینه توی سجاده . که چطور دختری که روشندل بود و اوتیسم داشت یکی یکی همه رو به اسم

توی قنوت وتر دعا می کنه . دختری که روز اول فکر می کردم 15 روز از من کوچیکتره و بعدتر ، فهمیدم حداقل 

15 هزار سال از من بزرگتره.دلم برای سحر تنگ شده.که باز دوره اش کنیم و با شیطنت ازش درباره

شوهر آینده اش بپرسیم .که اینبار بجای پویا ، بگه اسم همسر آینده اش علی ِ !.دلم برای سحر تنگ شده .

که باز زنگ بزنه و از پشت تلفن ، با لهجه شیرازیش دعوتم کنه خونشون .دیگه نشد . نشد بچه هارو جمع کنم دور هم .

نشد و فقط من بودم و م . دوستای بقول عمه بامعرفت ! .انقدر نشد که حالا من نمی رم . م هم لابد نمی ره .

دلم تنگ میشه اما این فاصله دوتا خیابون خیلی طولانیه برام .قدر 5 سال دوره برام .

نمی رم که مجبور نشم از م حرف بزنم .نمی رم که مجبور نشم با استاد چشم تو چشم بشم .

نمی رم چون بنظرم رفتن و تنها نشستن کنار سحر ، خیلی غیر عادیه .

 

 

 

3 . یه بارم یکی بهم گفت :

" دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید "

هیچوقت کلمه دیوونه انقدر دلچسب نبود برام ...

 

 

4 . " من که به گوش خویشتن ، از تو شنیده ام سخن     چون شنوم ز دیگران ، حرف شنیده ی تو را ؟! "

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۰۴
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی