حال "ما" بــی "تــو" ...
دوشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۳۳ ق.ظ
امروز که به خودمون ، بدون تو فکر می کردم
تصویر اون مگسی اومد توی ذهنم ،
که برای خروج از اتاق مدام عقب میره و با فکر اینکه شیشه ای نیست ، مانعی نیست ،
به سمت شیشه میره تا خارج شه
اما در یک دور باطل بارها با سر و بلکه با تموم هیکلش می خوره به شیشه و پرت می شه عقب
صحنه ی غم انگیزیه
مثل تلاش های مذبوحانه ما برای خروج از دنیا
بدون تو ما همینقدر گیج می زنیم
و همینقدر راهو گم کردیم
کلمه ای برای وصف حال مون نداشتم
تنها در من تکرار می شد : " ما بی تو اینه حال مون ... شما چه حالی داری ؟"
ما بی تو اینه حال مون
بی تو ایـــنه حال مون
تو...چه حالی داری ؟؟؟
و دلم می خواست وسط خیابون بشینم و ... های های ببارم نبودنت رو ...
.
من بارها به خورشید پشت ابر خیره شدم
و چیزی نفهمیدم از این اشارت
تنها به نظرم اومد ...
... صحنه ی غم انگیزیه ...
و چیزی در من فرو ریخت .
۹۷/۰۸/۲۸