تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

تقوا نبوده علت شب زنده داریم...*

چهارشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۲۰ ق.ظ

نوشتن اولین کلمه همیشه سخت ترین بخش نوشتنه

کلمات خودشونو تو هزارتوی ذهنت قایم می کنن

می خوام باهات حرف بزنم

فقط می خوام برات از خودم بگم ... و می دونم چی می خوام بگم، اما...نمی تونم!

بجاش گریه ام می گیره.

 

همین حالام بیشتر از اون پل های پشت سرم رو خراب کردم که برگردم و روبروت از فاصله ی نزدیکی تو چشم هات خیره بشم

طلبکارانه بخوام به حرف هام گوش کنی...که تو..تو اونی بودی که همیشه به حرفهام گوش کردی

 

گمونم حافظ هم قبل از اینکه مصرع"شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد" رو بگه

درد و رنج عظیمی رو کشیده

 

مثلا وقتی به ذهنم می رسه ، که اگر حتی همین حالام شروع کنم...نقطه صفر من،

از نقطه صفر خیلیا عقب تره!

و انگار مهم نیست چقدر تلاش می کنم

همیشه کلی از اونجایی که باید و می خوام عقب ترم

جبر ؟ تقدیر ؟ سرنوشت ؟ امتحان ؟!

نمی تونم اسم مشخصی براش بذارم !

در واقع هیچ کدوم از این کلمات به تنهایی قادر به وصف همه اونچه که هست ، نیستن

اسمی براش نمی ذارم.

.

می پذیرم جزئی از یک کل هستم

می پذیرم رنج های "من آورده ام" خیلی بیشتر بوده همیشه

می پذیرم همیشه هرچقدم شاکی بودم، تهش بدجور باختم؛

وقتی برمی گشتم و می دیدم پشت سرم نبودی

شاکی که پشتم نبودی و ... آخرش تو قبل از من همیشه رسیده بودی...اونجا...منتظرم بودی

اینها و خیلی چیزهای دیگه هست که می پذیرم اما بازم...تهش...جز رنگِ رنج، رنگی باقی نمی مونه!

 

انگار که "من" رو پهن کردی رو صحنه ی هستی و ازم می خوای محکم قدم بردارم

"نه ...آروم و آهسته و نرم قبول نیست...تند و محکم قدم بردار!"

هر بار ...این پا گذاشتن روی من ...مثل اولین بار سخت و ترسناکه

هربار مثل اولین بار...از شدت درد و ترس گریه ام می گیره...

گریه تر می شم وقتی بعد هر قدم دست می کشی سرم...

 

قرمود : نَحْنُ صَبَرْنَا وَ شِیعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا- لِأَنَّا صَبَرْنَا بِعِلْمٍ وَ صَبَرُوا عَلَى مَا لَا یَعْلَمُونَ

این همونجاس که حافظ می گه " شکر ایزد که..." ؟

وقتی رنجِ و با گریه می گم( و نه گریه ای از سر گله و شکایت و نه گریه ای از روی عجز حتی)

_گریه ی محبت ؟ گریه ی باور کردنت ؟ نمی دونم ! _

اما بر میگردم و با گریه در جواب به سوالت که می پرسی :الست بربکم ؟ ، بلی شهدنا رو می گم

بعدش یه حس سبکی مثل خلاء میاد و هیچی نیست...هیچی نیست جز چشم هات.

 

.

.

.

می خواستم همه اینارو و خیلی چیزای دیگه بهت بگم اما...

گمونم حافظ خوش سخن، همه اونچه که باید رو خیلی بهتر گفته

پس فقط یه شعر رو برات می خونم ( که حافظ واقعا رنده)  :

 

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

 

از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار

صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد

 

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

 

هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

 

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

 

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

 

آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر

کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

 

.

 

"أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ" 32 مبارکه زخرف

آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم مى کنند ما [وسایل] معاش آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده‏ ایم

.

* " تقوا نبوده علت شب زنده داریم

بی خوابی عمیــق من از فکرهای توست..."

.

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۷
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی