تخم محبتی که در دل کاشتمت ...
پنجشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۱۳ ب.ظ
همین چند لحظه پیش اجازه رفتن صادر شد ...!
گرچه منوط به پیدا شدن یه کاروان مطمئن هست...
صبح میخواستم پول سفر رو بدم بره که بخاطر بدحالیِ مریضی نشد
این عکس العمل بعد از جواز خودم رو هم به شک انداخت که واقعا دلم میخواسته برم؟
به روبالشی نگاه میکنم و به حال این مدت فکر می کنم و ...
جوابی ندارم
راستش می ترسم
می ترسم زیادی شادی کنم و...
همیشه قبل هر زیارت حال عجیبی داشتم اما به محض قطعی شدن...
ترس از خواب پریدن بوده یا ..
هیچ وقت نتونستم تا وقت رسیدن به حرم شادی و شکرم رو بجا بیارم
.
.
حالم انقد بده نمیفمم چی و چجوری مینویسم....
.
.
.
انتظار برای آدم امیدوار
کشنده ترِ...
۹۷/۰۷/۲۶