تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

باز

پنجشنبه, ۹ دی ۱۴۰۰، ۰۴:۱۹ ب.ظ

95/09/02

 

 

رو سر بنه به بالین ، تنهـــا مـــرا رهـــا کــن
 تـــرک من خـــرابِ ، شــب گــردِ مبتــلا کــن

ماییم و مـوج ســودا ، شـب تـا بــه روز تنهــا
خواهـــی بیــا ببخشا ، خـواهی برو جفا کن


از مـن گـریــز تـــا تـو ، هـــم در بـــلا نیفتـــی
 بگـــزیـــن ره ســـلامت ، تــــرکِ رهِ بـــلا کـن

ماییـــم و آب دیـــده ، در کنــج غـم خــزیـــده
بـــــر آب دیــده ی ما ، صــد جای آسیـا کــن

خیـره کشی است ما را ، دارد دلی چو خارا
بکشـــد کسش نگــویـــد ، تدبیر خــونبها کن

بر شـاه خـــوبــرویان ، واجــب وفـــا نبـاشــد
ای زردروی عاشــق ، تــو صبــر کــن وفـا کن

دردی اســـت غیـــر مردن ، آن را دوا نباشــد
پس من چگونه گـویــم ، کاین درد را دوا کــن


در خواب دوش پیری ، در کوی عشـق دیــدم
با دست اشارتم کرد ، که عزم سـوی مـا کن

گر اژدهاست بر ره ، عشقیست چــون زمرد
 از برق این زمــرد ، هــی دفـــع اژدهـــا کــن

بس کن که بیخودم من ، ور تــو هنــرفـزایی
تــاریــخ بـوعلــی گــو ، تدبیر بــوالعــلا کــن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۰۹
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی