باران که می بارد بیا ... من را تـو رســوا کرده ای! (یک)
چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۱۲ ب.ظ
تاریخ الطبری- به نقل از ابومخنف- :
مسلم آمد تا وارد کوفه شد و در خانه مختار بن ابی عبید- که امروز، خانه مسلم بن مسیب نامیده می شود- فرود آمد.
شیعیان به رفت و آمد با مسلم پرداختند.چون گروهی از کوفیان در آنجا اجتماع کردند،مسلم، نامه ی حسین علیه السلام را برایشان خواند
و آنان به شدت گریستند.
الارشاد: ....مردم با اوبیعت کردند و این بیعت،ادامه یافت تا [شمار بیعت کنندگان]به هجـده هزار نفر رسید
مردم کوفه به امام ع نوشتند: " اینجا برایت یکصدهزار شمشیر[برای نبرد در رکابت]آماده است.معطل نکن"
.
.
.
من فقط می ترسم قبل از مرگم
تو رو به قدر کافی نباریده باشم
+ امروز که[باز] زلزله اومد اولش فک کردم توهم زدم
بعد اما دیدم انگار منتظرم زمین به لرزیدنش ادامه بده
شدیدتر و من ... من ....
+ یه چیزی خیلی کمه ... نمی دونم !
شاید محضِ نگات!
۹۹/۰۳/۰۷