الحکم لله ...
برای من حکم صبر بریدن!
هیچکس جنگ و کشمکش های درونم رو نمیبینه
خدا برای هیچکس نخواد این حال پریشون رو
هنوز صحنه تاریک و غبارآلوده
هنوز نمیتونم بگم چه اتفاقی و چرا داره میفته
مثل مسافرِ تنهای راه گم کرده ای هستم در بیابون
که یک شب سرد و تاریک دچار طوفان شن شده
با چشم هایی که سویی نداره
با قلب و روحی که توانی برای مقاومت بیشتر و ادامه دادن نداره
من رها کردم...
بالاتر از سیاهی که رنگی نیست
ولی اینبار خودم رو سپردم به ولایتت!
که فرمودی بالاتر و مهمتر ازش نیست در عالم خلقت
و ته دلم کووووور سوی امیدی هست که میخواد باور کنم
که صبر کن... طوفان اروم میگیره
چشمات سو پیدا میکنه
هوا روشنتر میشه و گرم
اسمون قدری صاف میشه که راه رو پیدا کنی
که اصلا وادی طوی نزدیکه..
.
من میدونم سکرات میتونه چقدر ترسناک و دردناک و طولانی باشه
میدونم چه حالی داره ولی دنیا،گناها،تعلقات،خصلتهای بد،اعمالت،
دارن کندددده میشن از وجودت و اگر نشن با اونها منتقل میشی اونطرف
من ترسیدم
از اینکه این حال کشیده بشه به لحظه مرگ واقعا..
من میخوام مرگ مثل بوییدن گل باشه و شوق دیدار شماها که جان من هستید
نه انقدر گرفتار که اگر اومدید بالای سرم نبینم تون حتی
و اگر دست دراز کردید برای کمک پس بزنم دستتون رو
من ترسیدم از چیزی که هستم و چیزی که میتونم بشم و کارهایی که میتونم بکنم
از آسیبی که ببینم یا بزنم
حکم صبر برای من بریدن تا وقتی بشه و بتونم...
نمیدونم چی برام خواسته خدا
تنها چیزیکه در این لحظه میدونم
اینه که حکم صبر بریدن
و صبر کمترین چیزیه که تو وجودم دارم
خصوصا که این یک صبر عادی نیست
صبریه که در متنش باید مثل ذره ذره جون دادن،
خیلی چیزهارو بدی بره
از ترسها،توهمات،غرور و خودبینی ها،کدورت ها،شیطنت ها،گناها،
لجاجت ها و سرسختی ها،ناخالصی ها،و از همه سخت تر محبت ها
محبت ها
وابستگی ها دلبستگی ها خواستن ها خواستن ها خواستن ها...
و نتوانستن ها
.
یاابت استغرلنا ذنوبنا...انا کنا خاطئین...
شاید استغفار تو فقط اجابت شه
شاید لقلقه های ما مقبول نیست
ما اونقدر کلاممون قدرت نداره این حجم رو پاک کنه...
تو دعامون کن.....تو دعامون کن
.
خدایا از خودم بیشتر
....م رو به تو میسپرم
از خودم بیشتر برای اون خیر میخوام
تو میدونی اون برای من کی و چیه
تو میدونی فقط که....
به تو پناه میبرم
و به تو پناهش میدم....