اشکوا الیک غربتی ...
دل نازک شدم امروز.
دلتنگیِ طولانی انگار آدمو دل نازک هم می کنه.
و بقول قیصر که : آه...بودن چقدر حوصله می خواهد!
برگه رو قدری که حوصلم میکشه و قبولی بیارم پر میکنم میزنم بیرون
حوصله نوشتن شون رو نداشتم!
ز میخنده که خب کمتر بخون که سر امتحان حوصلت بگیره بنویسیشون
اینم بود.یعنی احساس میکردم تکرارشون حالمو بد میکنه.
ولی اصلش کلافه بودم.گور بابای تلاشی که پاش رفت.
نمی شه گفت امروز از «اون» روزا بود
که امروز یه روز عادی بود.عادی تر از همیشه.
من اما نمی تونستم به عادی بودن ادامه بدم
تو که می دونی نصف خنده هام واس اینه که گریه نکنم
تو که...
حالا این وسط روزی ده دفه م بنده هاتو میفرستی سراغم که چی؟
_خسته نشدن بعد این همه سال؟!_
می خوای صبر منو قد بزنی؟
یا که با زبون بی زبونی بگی جمع کن برو که ...ما انت من رجالی!؟
گیرم که جمع کردیم بساط مونو
کجا بریم؟!
گیرم که جمع کردیم و رفتیم
کجا رو داریم که بریم؟!؟!
ما جــااایی واس رفتن نداریم
باور کن!
باور کن.
.
دنیا همش دوسه روزه
دیروزش قد چشم به هم زدنی رفت
امروزشم رو به پایانه
فردا رم که ... کی دیده
ولی دنیا .. دو روزشم زیاد بود
واسه بودن تو دنیا.. دو روز هم ... خیلی زیاد بود
تنهاییِ دنیا ... بزرگتر از اون بود که دو روزشم قابل تحمل باشه
.
ندیدی ده دوازده سال گذشته رو تلاش می کردم
که باب آشنایی رو باز کنم با بنده هات؟
اما محبت آشنایی نمیاره
آشنایی تو دلِ خودش محبت داره، اما
محبت به دنبال خودش، آشنایی نمیاره.
و تو ممکنه سالها کنار کسایی زندگی کنی
و به کسایی محبت کنی
که هیچ خویشاوندی بین تون نیست.
هه
ما خوشحال که پا گذاشتیم تو دنیایی که فی محبة هولا الخمسه بنا شده
غافل که .....[حذف شد]
و تموم آشناهای من انگار قبل از تولدم رفته بودن از اینجا
ندیدی تموم این سالا آواره قبرستونا بودم؟!
[حذف شد]
.
دل نازک شدم امروز.
می ترسم حرفی بزنم که بعدا همه چیو واسم سخت تر کنه
می ترسم اگه بیشتر حرف بزنم
همه چیو ول کنم و ...برم
.
.
+ارحم فی هذه الدنیا غربتی.
.
.
.
+آشنایِ من ... تو نیستی؟!؟!
.
ننویس لطفا دختر! :))