آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست ...
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
(ه.الف.سایه)
.
.
"هیچکس از تنهایی مان سراغی نگرفت
هیچ کس ،
گمراه شدن مان را ... ندید " _ادیب جانسور_
.
.
/////////
عکس مال 2015 ِ
فک می کنم ، یادم میاد اون روز صبح تنها رفتم کیک گرفتم
رز آبی مورد علاقت
تصویر لبحند معصوم ات توی قاب شال سفیدت
تصویر خیلی دوری نیست
چهار سال ...
اما چقدر اون روزها از ما دورن حالا
نگام میفته به نوشته تخته پشت سرت
زوم میکنم
دست خط ز هست
نوشته :
باور کن که سرباز امام زمان (عج) هستی
...
و اون روزها دورتر و دورتر می شن ...