تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

بایگانی

آنچه استاد ازل گفت بگو ...

شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۲۷ ق.ظ

 

درد وقتی عمیق میشه . .  میشه زخم 

زخم وقتی رووش باز باشه . . نمک روزگار . . . شوری این زندگی . .  می سوزونت

اونوقت این زخمی مجبوره دل پاره پاره شو ، برداره بره یه جا که بفهمنش

یه جا که یه همدل و همدرد پیدا کنه

اینجوری میشه که سر از کربلا در میاری !

یعنی جای دیگه ای رو پیدا نمیکنی که اونجا ، سینه ها پاره پاره تر باشن ، از کربلا

تازه اونجا آروم می گیری

یعنی اصن دل خودت یادت میره ، بس که عاشق هایی رو می بینی که جیگرشونو گرفتن سر دستشونو ...

.

+ این روزها پاهام تشنه ان !

تشنه رفتن . . . تشنه بیابون گردی 

حتی دلم رو اگر آروم کنم

زورم به پاهام نمی رسه 

وقتی بیقراری می کنن واسه بیایون گردی

حسیــــــــن !

.

شاید زمین کربلا تسکین کوچیکی باشه برای بی قراری های دل ...

اما کربلا هم با اون عظمت

فقط تسکین کوچیکیه برای این همه درد ...

شاید واسه همین 72 تن بی قرار رفتن بودن

شاید قاسم برای همین بیتابی میکرد

شاید علی اکبرش  برای همین بود که ...

شاید عبدالله برای همین دست از دست زینب جدا کرد و دوید ...

اصلا به نظرم عبدالله

تموم هدف خلقت رو مجسم کرد !

وقتی اونطور دوخته شد به آغوش حسین ...

انگار خواست بگه ...

جای همتون اینجاست ...

کربلا هم اگر میری ...

واسه اینه که ...

بری تو آغوش حسین ... دوخته شی به سینه حسین ...

اصلا ... برای همین خلق شدی ...

.

دل حسین هم یه جای این عالمه ... نمیدونم کجا ... شاید تو دل ِ مادری قد خمیـ ....

.

.

شیعه

انقدر گریه میکنه

تا بمیره

بره پیش دلیل خلقتش ...

اونجا دیگه آروم میشه ...

اونجا دیگه ... " لا خوف علیهم و لا هم یحزنون " ...

اونجا نه ترس دوری از تو هست ... حسین ...

نه حزن ِ ندیدنت ...

.

.

و کربلا میری تا فقط ... بی تاب تر شی برای آغوشش ...

.

++ میگم ... دنباله های این دود که از سینه م بلنده رو اگر بگیری ...

میرسی به یه شعله ...

یه شعله ی افروخته ... وسط بیت الاحزان !

و دست من نیست اگر این روزها دلم گریه های بلند بلند ... آن هم شبانه روز ! ... می خواهد

دست من نیست ......

++ از بغض متنفــــرم ... از بغض های سرسخت ، بیشترتر !

.

.

بی ربط نوشت : 

خوش بحال اصحاب و یاران تو

که پیامبر گونه اند

بعضی شبها بر تخت ... گاه بر زمین ... گاه بر زمین سخت و سرد ... میخوابند و گاه

هیچ نمی خوابند

خوش بحالشون !

_93.10.30_

.

.

.

حق مطلب رو حضرت حافظ ادا کرد وقتی فرمود :

 

" بارها گفته ام و بار دگر می گویم   که من دلشده این ره نه به خود می پویم

در پس آینه طوطی صفتم داشته اند  آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم "

 

از روز ازل مارو گریه کنِ شما آفریدن ... طوبی لنا

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۴
تاسیان ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی