هذا شیءٌ عُجاب ...
>>> بت شکن
تو پس کوچه های دل قدم میزنه و آواز میده که : بت دارم ! بت های سنگی دارم ...
بت های کوچک و بزرگ دارم ... بت های ساخته ی دست ... بت های بافته ی وهم .. بت های تراش خورده ی خیال
بت های گونه گون ... از برای پرستش ...از برای شکستن دارم !!!
.
>>> ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبــا ؟ (9-کهف)
امشب که روضه خون میخوند : " مریضم و دوام اباالفضله " و سینه می زدیم
حسین روی نیزه کهف می خوند و فکر می کردم :
اعجابِ کربلا به ذبح حسین نیست !
که حسین وجه الله بود
حسین از ازل فانی فی الله بود .. !
که بهش فرموده بودن اگر اراده کنه ، بساط کربلا رو برمیچینن و شهید نشدنش چیزی از مقامش کم نمی کنه .
همه ی اعجاب کربلا اما ، به عباس بود !
به فنا شدن یه غیر معصوم
به عباس ِ ذوب شده در حسین
به عباسی که دستاشو ، نه شمار ِ بیشمار دشمن
که تبعیت محضش بسته بود (دستایی که هر بار ، با یاد انتقام باهاش مشق رزم کرده بود )
اصلا همه ی اعجاب کربلا به عباسه
وقتی چشم هاش ( که جانهای عالم به فداشون ) تر شد از شرم زنان ِ حرم ِ حسین
چشم های تیر خورده اش !
.
عباس بس کن !
چرا تعریف مرد و مردونگی رو بهم میزنی بزرگ مرد ِ من !
چرا اینطور گریه می کنی وقتی تمام ات رو فدای حسین کردی !؟؟؟
.
بی شک ابراهیم ، بت شکنی اش رو وام دارِ چشم های بت شکن ِ توست .
.
بت اعظم هم ، منتظر توست .
.
و دعاءُکم فیه مقبول ...
دعا می کنم بیای
اینبار با مشک پر آب .......