نازک خاطران ...
قبل تر فکر می کردم، اینکه یأس بزرگترین گناهه
به این خاطره که آدمِ مأیوس، خدا رو به خدایی قبول نداره
ربوبیت خدا رو نمی بینه
خدا رو با همه عظمتش نادیده می گیره
حالا فکر می کنم
_حتی اگر به این دلیل هـم باشه_
بیش از اون،
به این خاطره که ناامیدی
دردناک ترین حسی هست که انسان می تونه تجربه کنه!
و اون "لطیفه"...
که اون توی توبیخ ها و عذاب هاش هم "رحیمه"...
از سر رحم و لطف نعمت میده
و از سر لطف و نعمتِ بیشتر، توبیخ و تنبیه!
که اون عاشقه...و خوب راه و رسم عاشقی رو پیاده می کنه
فقط ما... معشوق های خوبی نبودیم.
و شاید بی ربط نباشه اگر ریشه هاش رو در این کلام موسی بن جعفر جستجو کنیم که :
"کسی که غصه می خوره
لیاقتش همینه"
شاید آدم ها بیش از اینکه به عظمت و توانایی خدا شک داشته باشن
به مهربونی اش
_یا لااقل مهربونیش با اونها_ شک داشته باشن
یعنی...اونقدی دوستم داره که....؟!!!
.
.
دیروز فکر می کردم اگر _به فرض محال_ این صفحه رو باز کنی
دوست دارم چی بهت بگم!؟
یا دوست دارم کدوم یکی از ده ها پستی که این دوسال
اینجا نوشته شدن و به ثبت نرسیدن رو ثبت کنم تا بخونی
خیلی عجیب بود
اما واقعا هیچ کدوم !
فکر می کنم ثبت نکردن شون نه برای انکار،نه فرار،نه هیچ چیز دیگه نبوده
فکر می کنم تنها
محضِ "خاطرِ نازکی" هست که حافظ توی شعرهاش ازش می گه.
خاطر نازک تو.
نباید ادامه بدم .