مَتَی أَحَارُ فِیکَ یَا مَوْلاَیَ ؟!
همین الان موفق شدم دراز بکشم و در حال خواب و بیداری بنویسم برات
خسته تر از اون هستم که همه حرفهامو بزنم برات
خسته تر از اونم که مثل صبح،یا عصر ببارم تو رو
خسته تر از اونم که صدات کنم
که حتی دست دراز کنم برای گرفتن دامنت
که تو دامن کشان بری و نگاهم پی ات شروع کنه به ...
پیرتر از اون شده دلم که ...
هیچی
فقط بیا بگو تا کی...سرگردون تو باشم؟!
.
«أین ابن النبی المصطفی و ابن علی المرتضی
و ابن خدیجة الغرا و ابن فاطمة الکبری
بابی انت و امی و نفسی لک الوقا و الحمی
یابن السادة المقربین:((
یابن النجبا الاکرمین
یابن الهداة المهدیین
یابن البدور المنیره
یابن الشهب الثاقبه
یابن السبل الواضحه:((
یابن الصراط المستقیم:((
لیت شعری...أین استقرت بک النوی
بنفسی انت من مغیب لم یخل منا
بنفسی انت امنیة شائق یتمنی ...»
.
دعام کن اقا.دعام کن ... عاقبت بتو بشم.
.
«با من بگو که آیا من نیز،
در روزگار آمدنت هستم ؟!؟؟؟؟؟»
.
بیربط۱:
بارون تند و قشنگی میاد
بارون، خوبی زیاد داره
یه بدی داره ولی
اونم تشدید دلتنگیِ
مزمن کردن مرض دلتنگی...
شبای بارونی...مراقب خودت باش.
.
بیربط۲:
اگه گفتی الان باید کجا می بودیم؟!
اره.حرم پدرمون.حرم حضرت امیر.