زودتر از واقعه ...
چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۱۶ ق.ظ
گفتم: «بِدَوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گِله ها را
چون آینه پیشِ تو نشستم که ببینی
در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را
پُر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخیِ نه گفتن مان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بارِ دگر پر زدن چلچله ها را
یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را
_ محمدعلی بهمنی_
.
تو رو با هزار اسمت صدا کرده بودم، گرچه
فکر میکردم نیازی به اسم نیست برای صدا کردنت
من اینطور فکر می کردم درباره ت
.
تو رو به هزار هزار رنگ و نقش دیده بودم، گرچه
فکر میکردم نیازی به طرح و نقشی نیست
برای دیدنت
.
حالا اما
نه اون هزار اسم و غیر اون
نه اون هزار نقش و غیر اون
کمکی نمیکنن که صدات کنم..که ببینمت...
که من...
خودم رو برای همیشه گم کردم
۹۹/۰۲/۱۰