بیشتر به خواب هام سر بزن ....*
سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۴۴ ب.ظ
نردبونی بود که جز سه چار پله ی اول، باقی پله هارو نداشت
فاصله زیادی بود از اون عمق [اون دره] تا سطح زمین
نگاه که کردم ترسیدم
فکر می کردم ممکن نیست بالا رفتن
که این نردبون جز دوسه پله نداره
باقیش دو ستون نردبونه بی هیچ پله ای ...
که به تو فکر کردم
[ مادر ... به تو فکر کردم ]
تو که "حضور" نامرئی ت ملموس و محسوس بود
مثل جریان هوا تو فضای بی هوای اطرافم جاری شده بودی
چند پله رو که بالا رفتم
باقی نردبون رو [حتی] خیلی راحت تر از جایی که پله داشت
کشیدم رفتم بالا
من می رفتم اما
دقیق تر که بخوای بگی
کشیده می شدم بالا
.
* که ســـالهاست تو بیداری ... منتظرتم
توی خواب ... منتظرتم ...
سالهاست.
۹۹/۰۷/۱۵