از فصل های لعنتی
چهارشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۰ ق.ظ
"از فصل هایِ لعنتی
یکی پاییزِ همین خیابان
یکی همین قدم هایِ استوار تو
که به وحشتم می اندازد!
طعم گسی دارد این شرایط
من اما ابراز تأسف نمی کنم!
با این وجود
چیزهای مجهولی
گریبانم را رها نمی کنند
یکی همین باران که به شکل پراکنده ای
نمی بارد
یکی این که دستم به دهانم نمی رسد
و دیگر
دوستان نزدیکم که مرا نمی شناسند!
این چه عُقوبتی ست
که در میان این همه رهگذر
باید در انتظار کسی باشم
که حتی نمی تواند اندکی شبیه تو باشد؟" ح.ص
.
.
بی ربط یک:
خیلی وقت پیشا نوشته بودم
من خودم رو درک نمی کنم
کاش یکی پیدا می شد خودم رو درک کنه
بنابراین اگر کسی باشه که فقط گاهی براش غیرقابل درک باشم
یک هیچ از خودم جلوعه:))
.
بیربط دو :
[حــــذف شد]
#مای_مجبور_به_خود_سانسوری!
۹۹/۰۷/۰۲