می دونی خوبیِ این درد این بود که یادم اورد
هیـچ محبتی نباید بالاتر از محبت «هو و اهله» قرار بگیره
دل...«دِل»، باید خـالی بشه برای محبت اونا
که هیچ محبتی شیرین تر از محبت اونا نیست
که امید و عشق و حیات و لذت و ... همه چیزای خوب دنیا
اینجا...زیر سایه اونا...معنا پیدا میکنه...تداوم پیدا میکنه...
دروغ چرا...هنوز گیجم!
هنوز نمیتونم درک کنم چیشد
اما آرومم...
هنوزم نمیدونم ترکشاش قراره بعدا بهم بخوره
یا «اونا» نمیذارن!
نمیدونم..
فقط امیدم به خداییه که، قدرتشو داره
از دلِ بدیِ بنده هاش...اتفاقات بد و ... چیزای خوب دربیاره
که مبدل السیئات بالحسناته.
بلده چطور از دل تاریکترین لحظه ی شب،طلوع فجر رو رقم بزنه
چطور ماه تابان رو از پشت ابرای تیره بیرون بیاره
چطور نیل رو بشکافه
چطور یوسف رو از چاه دربیاره
چطور یونس رو از دل نهنگ...
خداست دیگه...
و بقول اون عارف بزرگ...
خداست و داره خداییش رو میکنه
.
ممنون منو برمیگردونی پیش خودت...ولو با سیلی...با درد
تو بهتر میدونی از خودمم...من جایی جز اینجا ندارم.