پروژه عادی سازی خاطرات*
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۹، ۰۹:۲۸ ب.ظ
نشستیم تو ماشین روبروی همون چراغ
هیچ ماشین مزاحمی اون طرف خیابون نیست
و بارون هم نمیباره
توی ذهنم جورچین محسن پلی میشه
که مهربونی ای عشق ...
ذهنم پوزخند میزنه که هه...
نه
بیرحمی...
ناااااامردی!
:)
.
*شایدم به لجن کشیدنشون
شایدم به لجن کشیده شدن خودم توسط اونا
ما ادری...
۹۹/۱۲/۲۰