آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم…
خدارو شکر
که خودش و مارو به خودمون نشون داد
.
خدا روشکر که ... خدا هست:)
«مشاهده»،اتفاق مبارکیه
که توی دل خودش،قبل و حال و بعد رو داره
توی ذاتش اتفاقیه از جنس «شدن»
نه نگاه صرف،با دو حدقه چشم
حرف از نگاه کردن نمیکنم!
حرف از «دیدنه»!!!
وقتی میبینی و درست میبینی و واقعیت رو میبینی
و صحنه عوض میشه...
حالا، این روزا و شبها
کارم مشاهده کردن هست!
و دیدن...
و شکستن از مشاهده ی مشهود!
و عوض شدن صحنه
و شکر از ربوبیت رب ، که با رحمتش جلو اومد
و قبل مردن لجنزار درونو نشون داد
و فرصت جبران و تزکیه اش رو داد...
اعتراف امشب باشه از سخت ترین اعترافات
و شهادت های خودم، علیه «من»
اینکه این من... خودخواه تر از این بود که عاشق صادقی باشه
خالص باشه
کامل باشه
که اون خودشو بیشتر از معشوق میخواست
تمام هیاهوش و شورش هاش هم سر همین حفظ تمامیت خودش بود
خر و خرما رو باهم خواستن
عشق و.... خودخواهی!
چه تضاد ناسازگاری!
تمام حرف شاید همین باشه!
تمام ماجرا شاید از اینجا آب بخوره..
که دل خواست عاشقی کنه
و «من» نذاشت..
و حالا دل و من هردو ضایع شدن
نمیدونم چرا باز یاد این بیت قدیمی افتادم
شاید فهم امروزم رو مدیون اعترافات دروغینم در قالب این شعر بودم
لاف عشق و گله از یار؟! زهی لاف دروغ!
عشق بازانِ چنین... مستحق هجرانند!!!؛
اینبار اگر فرصتی باشه... خالص تر... بدون من...
عاشقی خواهم کرد...
.
لک الجمد علی حسن بلائک...
چه راه درازی اومدم....
راه درازی من رو اوردی...
دست خالی برم نگردون...
نگاهم کن!
چند روزه همش این بیت میاد رو زبونم
آنچه در مدت هجرتو کشیدم،هیهات
در یکی نامه محال است که تقریر کنم...
خود کرده را تدبیر نیست،بله
همه پل های پشت سر خرابه،بله
دلیلی نیست ،بله
.
ولی تو هستی:)
و این از کافی هم کافی تره
.
لک الحمد.
.
انت الذی غفرت..
انا الذی خریتَ!!!:)
الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ