تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب در دی ۱۴۰۳ ثبت شده است

روز مرده

و برخلاف چند سال گذشته ، پستی ننوشتم

تا این لحظه که دستم رفت بنویسم و منتشر نکنم

چون عهد بستم دلت رو نلرزونم

چون...خیلی چیزها

و چون حق ندارم روز مرد برات بنویسم

که تو مرد من نیستی

و من مال تو نیستم

دروغ چرا

ته وجودم یچیزی میگه تو ادم زندگی منی ولی نه حالا

شایدم اینطور نباشه

بهرحال ...

امیدوارم یک روز طعم پدر بودن رو بچشی...

و پدر خوبی باشی برای بچه هات

مادرشون هم ... زن خوبی باشه برات

امیدوارم جز عاقبت بخیری و بالاترین درجاتی که برات میخوام

توی این دنیا هم بالاترین لذت ها رو بچشی

بی حس گناه و خجالت و غدی و ...

توی گوش دخترت ..پسرت اذان و اقامه بگی

کامشون رو با تربت باز کنی

با دستاشون محکم نشونی که عمه جانت برات گذاشته بگیرن و 

تو غرق لذت و ارامش بشی

وقتی خوابن نگاهشون کنی و از این همه ظرافت و پاکیشون به وجد بیای

و فکر کنی واقعا من این عروسکو ساختم؟!!! و ذوق کنی با قلبت

بتونی باهاشون ورزش کنی

وقت بگذرونی

پارک ببریشون

پدر شاد و با حوصله و مهربونی باشی

امیدوارم همه اینارو و بهترشو تجربه کنی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۳ ، ۲۱:۱۴
تاسیان

چند روزه هی ناخودآگاه آهنگ خالی از ابی پلی میشه تو ذهنم

خصوصا این قسمتش

عشق...آخرین همسفر من

مثل تو منو رها کرد..حالا دستام مونده و ... تنهایی من....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۳ ، ۲۲:۱۲
تاسیان

چیشد فلانی؟ دلت تنگ نشد؟!

 

قلب من از دوریت داره میسوزه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۳ ، ۰۱:۲۷
تاسیان

خدایا لطفا این مرد رو حفظ کن
قلبش رو التیام بده
و مراقبش باش تا غرورش نشکنه
ذهنش رو باز کن
و داستان زندگیش رو مورد عنایت قرار بده
ازش مراقبت کن
به خصوص از دست خودش!
بهش کمک کن تا به هرچی میخواد برسه،
بدون اینکه از کسی کمک بخواد
کمکش کن وقتی دلش گرفت قوی بمونه
آرومش کن تا با عصبانیتش خودش رو نابود نکنه
کمکش کن تا حس کنه شنیده میشه
حتی وقتی نمیدونه چطور حرف دلش رو به زبون بیاره
این تنها دعای منه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۰۳ ، ۲۳:۲۷
تاسیان

عشقِ لعنتی...

صافی ترین آیینه ای هست که روبروی آدم قرار میگیره

یجوری با دقت بالا تورو برای خودت به نمایش میذاره

که تموم معادلات و دانسته هات رو زیر سوال میبره

یجوری خرابت میکنه ...که فقط از عشق برمیاد

فقط همون عشقم هست که میتونه یجوری بسازه تورو

که خودتم باورت نشه...

عشق پره درس بود برای من ...

عشق پر از درسِ برای من

هر روز معرفت جدیدی ازم بهم میده

عشق وقتی جوون و خامه،پر شر و شوره

هیجانش غالبه

عقل نداره

دیوونه اس

یجوری که بعدا خودتم باورت نمیشه تو بودی که اون کارهارو کردی

عشق وقتی جوونه خامه،سر پر سودایی داره

مغرور و زبون نفهمه

گاهی لجبازه

ولی جسارت خوبی داره

مث قبل بی کله نیست ولی هنوزم یکم دیوونگی رو داره

عشق تازه تو میانسالی به خودش میاد و باد کله اش میفته

تازه تازه یکم واقع بینانه تر خودشو ورانداز میکنه

عیب و نقصاشو میبینه

عذر میخواد

منعطف میشه

تغییر میکنه

کوتاه میاد

ایثار میکنه

متعهد میشه

چون زندگیو بهتر فهمیده و یاد گرفته

عشق توی پیری باید زیباترین صورت خودش رو داشته باشه

عشق من در ابتدای میانسالیه

تازه داره یاد میگیره مغرور نباشه

خودشو درست ببینه

بپذیره نقص داره و بعد...خودشو با همون نقصا هم بپذیره

که این شروع تغییر بلکه خود تغییره

دوست دارم پیری این عشقو ببینم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۰۳ ، ۰۰:۲۶
تاسیان

بدون بودن خودتم...میتونم به دوست داشتنت ادامه بدم! :)

.

ته ذهنم میخواد پیام بده که امروز بیا به دیدنم....

جاش ولی کل روز مشغول میکنم خودمو ...

تنهای تنها.

.

گاهی دلم براش میسوزه که فکر میکنه با رفتنش بهم لطف میکنه

گاهی ام عصبانیم میکنه که ...

.

گفت هرچی ام بشه ...آخرش برمیگردیم تو بغل هم

چون....

.

بدون بودن خودتم ، میتونم به دوست داشتنت ادامه بدم

.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۳ ، ۲۱:۵۹
تاسیان

به یاد روی تو بودم، چه آرزوی دیگری؟

چه خــوش گذشت...شب لیلة الرغائب من!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۳ ، ۰۷:۲۹
تاسیان

آرزو میکنم

بتونم امشب آرزوت نکنم...:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۲۱:۲۹
تاسیان

عشق

لعنتی ترین چیز ممکنه...

میتونه تورو خورد کنه

میتونه دلت رو بشکنه

میتونه بسوزونه تورو با تموم هستیت

میتونه هزینه زیادی برات داشته باشه

و تو با یادآوریش نه تنها پشیمون نشی

بلکه دیوانه وار لبخند روی لبت بیاد و فکر کنی

حتی بیش از اینم بود ارزشش رو داشت...

اون لحظه های ولو کوتاه...به سالها سوختن می ارزید!!

می ارزید؟!!!؟؟؟؟

.

میدونی....

بوتراب توی تااااریک ترین لحظات زندگیم

تنهااااا نور و نقطه اتصالم به هستی بوده

اون تاریکترین و لجن ترین نقطه ممکن بود؛ همونجا میومد

دستمو میگرفت و دست نوازش به سرم میکشید

من اگر سرد بود اگر خشک و بی ثمر،اگر مرده و بی هیچ بذری

پدرم اون بود همیشه...

اصلا نمیشه دربارش نوشت

فقط امشب یاد یکی دوخاطره ای افتادم که با عزیزترینم

از پدر صحبت میکردیم

وصف العیش نصف العیش نیست که

نمیدونی وقتی با عزیزترین ادم زندگیت

درباره یه عزیزززتری که همه هستی هردوی شماست و خود خوده عشقِ 

به صحبت میشینید ،چه شیرینه

خود بهشته

یکبارش اولین باری بود که توی الاچیق فشم نشسته بودیم

یکبارش وقتی داشتیم بستنی جلاتو میخوردیم و بستنی اون خوشمزه نبود برخلاف من

یکبار دیگه باز توی پارک پ که آبم از زیر پامون رد میشد

خاطرات شیرین زیاد دارم

اینا جنسش فرق داره فقط...

نورش زیاده :)

.

من نتونستم مثل فاطمه عاشقی کنم

اونم نتونست علی وار عاشقی کنه و ..

دوست داشتم میشد

گفت خواب حجت نیست و ...

ولی منی که اون خواب رو دیدم...

میدونم چقدر واقعی بود 

میدونم که...

چی میدونم من؟

.

فردا شب شبیه که بیش از هرشبی منو یاد اون میندازه

وقتی با حسرت میگفت لیلة الرغائبو از دست دادم ...

نمیدونست حسرتش رو چقد خریدار بودم

.

من عاشق دلش بودم...گرچه با رفتاراش دلم زیاد شکست

دل قشنگی داشت که مطمئنم جز من هیچکس قادر به دیدنش نبوده و نخواهد بود:)

.

برا خودم چیزی نمیخوام ... 

همه حرفم اونه با خدا...

هر چی خیره برای اون... من فقط بخشش میخوام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۳ ، ۱۹:۴۴
تاسیان

دلم براش تنگ میشه...

شده...

هست همیشه...

م میگفت من مووووندم چطور دلش تنگ نمیشه برات

و چطور دوریت رو تحمل میکنه!!!

نمیدونم...شاید مردها باتحمل تر هستن

شاید به سختی تحمل میکنه و آسیب میبینه

حتی شاید دوریم اونقدااام سخت نباشه که نتونه تحمل کنه

چمیدونم...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۰۳ ، ۱۹:۵۸
تاسیان

با فهمیدن اینکه

حتی کسی رو نداره که بهش بگه

چقدر نبودنش سخته

شدت میگیره گریه اش...

.

 إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۳ ، ۲۲:۳۴
تاسیان

میدونم چرا نخواست پیام بدم

خودمم بهش فکر کرده بودم...

و میدونم چه باری رو از چه چیزهایی به دوش میکشه

تموم دیشبم توی خواب های پریشونم همین کابوس رو میدیدم!

توی خواب سخت بود اما توی بیداری به اون سختی نبود

احساس کردم به هر دلیل و با هر نتیجه ای

لااقل برای الان و این زمان

حق خواسته تنها باشیم و جدا از هم

میدونی

تموم این چندباررر

هیچ وقت حس نکردم وااااقعا و برای همیشه تموم شده

حتی حالا

نه که امیدوار باشم و این حس از اون امید بیادها

نه اصلا

فقط تموم مدت حس میکردم رب داره مارو تربیت میکنه 

توی تمام این رفت و برگشت ها

و اینبار هم جزئی از همون طرحه

و اون ...هنوز از زندگی من خارج نشده

.

ادامه دادن با کمترین نور....نمیدونی چقدر سخته که:)

کاش نور هم بشیم یه روز:)

این یه ارزوعه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۳ ، ۱۶:۱۰
تاسیان

اینجام

و دلتنگش

اما طلب دیدنش رو ندارم

نمیدونم

شایدم چون امیدشو ندارم.

.

ب این مدت بارها گفته این (یعنی من) اصن مَهِ

نمیدونم دقیقا یعنی چی

ولی یجورایی همون شیش میزنه و تو هپروته و اینا میشه گمونم:))

.

اخرین بار دوتایی اینجا بودیم

تو حیاط کنار هم

عکس گرفتیم و باهم جوشن خوندیم و قران سر گرفتیم

اینبار منم و دلتنگیش و دعا براش و ... .... ...‌.

.

میشنوی صدامو

یا صاحب الزمان ادرکنی

یا صاحب الزمان اغثنی

وقتی ته خط بودی این ذکرو بگو

من روزایی که میخواستم تمومش کنم

و روزای بعدش

که میگفتم الاااان دیگه جونم درمیاد و میمیرم

فقط با این ذکر زنده موندم:)

حالام وقتایی که نفسم یهو میره از درد نبودش و دلتنگیش و دلتنگیام

تهش،خونه اخر،به این ذکر چنگ میزنم

وقتی دیگه خیلی بی کس و کار و بی چیزم

.

اغثنی......ادرکنی.....الغوث...الغوث...الغوث.

.

خیلی دوستت دارم

حتی اگر هیچ وقت مال من نباشی

مال هم نباشیم

حتی اگر دیگه دوسم نداشته باشی

حتی اگر هرچی...

دوستت خواهم داشت....

تو عشقم نیستی

تو یه تیکه از خودمی 

دوست داشتنم رو زیر سوال نبر

من خودمم زیاد اذیت کردم :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۳ ، ۰۳:۱۸
تاسیان

یادم نمیاد اخرین کی بار اینجا بودم...

شهر یار..

میگن مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست

حالم خوبه

سرحالم

شیشه پایینه هوای شهر دلبرو نفس میکشم

و بهتر میشم...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۰۳ ، ۲۳:۲۸
تاسیان

ممنونم ازت...

بارها و بارها توی سخت ترین شرایط ممکن

امید دوباره شدی...

نور شدی تو تاریکی

واسه همین میخواستم نور باشم برات توی تاریکی های زندگیت

نمیدونستم که...‌

.

میخوام بهش بگم انقد تو اون صفحه خودتو کردی تو چش و چال همه🙄

میترسم بگه بتوچه

یا فک کنه حسودم :/

.

امروز روز اکتیوی بود

مفیدترین روز سه‌ماه گذشته

و بارها ازش ممنون شدم و...

.

متاسفم

که شرایط یا هرچی نمیذاره

توی این شرایط کنارت باشم 

من واقعا میخواستم -بی هیچ انتظاری-

فقط کنارت باشم 

و هرکاری که باید انجام بدم

کاش فرصتش رو داشتم.

.

میشه بذاری بغلت کنم؟!

این تنها کاریه که ازم برمیاد...:(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۳ ، ۲۰:۲۳
تاسیان

شَبَت بخیر...غَمَت نیز هم.

.

یه حرفایی رو فقط با بغل میشه زد،میدونی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۳ ، ۲۲:۲۸
تاسیان

کاش میتونستم زمان رو برگردونم یکم عقب تر

مثلا زمستون ۴۰۱ 

همه چی بهتر میشد نه؟!:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۳ ، ۲۰:۵۷
تاسیان

روزی چند بار به انگشت شصتم خیره میشم و تصور میکنم از بالای خط سبز نباشه

و غصه میخورم

.

دو روزه بند بالای شصت راستم تیر میکشه و درد میکنه

.

بارها تو ذهنم بغلش میکنم محکم و سرشو به سینه میذارم 

و با بوسه های مکرر سعی میکنم خیلی چیزها بهش بگم

.

این دور تلخ روزگار...یه روز تموم میشه

و برمیگردیم پیش خدا...پیش علی

اونجایی که نه خوفی هست نه حزنی....

.

❤️‍🔥🥲🥺عزیزم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۳ ، ۱۰:۴۸
تاسیان