حرفهایی که نمیتونم بهش بگم...
دوشنبه, ۳ دی ۱۴۰۳، ۰۸:۲۳ ب.ظ
ممنونم ازت...
بارها و بارها توی سخت ترین شرایط ممکن
امید دوباره شدی...
نور شدی تو تاریکی
واسه همین میخواستم نور باشم برات توی تاریکی های زندگیت
نمیدونستم که...
.
میخوام بهش بگم انقد تو اون صفحه خودتو کردی تو چش و چال همه🙄
میترسم بگه بتوچه
یا فک کنه حسودم :/
.
امروز روز اکتیوی بود
مفیدترین روز سهماه گذشته
و بارها ازش ممنون شدم و...
.
متاسفم
که شرایط یا هرچی نمیذاره
توی این شرایط کنارت باشم
من واقعا میخواستم -بی هیچ انتظاری-
فقط کنارت باشم
و هرکاری که باید انجام بدم
کاش فرصتش رو داشتم.
.
میشه بذاری بغلت کنم؟!
این تنها کاریه که ازم برمیاد...:(
۰۳/۱۰/۰۳