تاسیان

تاسیان؛
دلتنگی غریب
غمِ فزاینده
حالتی که در نبود کسی به انسان دست می دهد
.
درزبان کوردی همان شوق دیدار می باشد
وقتی برای مدت طولانی از کسی دور باشی
.
حالتی است که در اولین غروبِ
پس از رفتنِ یک عزیز که مدتی مهمان خانه ما بوده، دست میدهد
هم چنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته و جای او خالی است
من خود تاسیانم
منی که از من رفته هرگز برنمی گرده و هرروز انگار روز اول رفتنشه
.
«گویا به حالتی می گویند بعد از مرگ،
سکراتی که بعد از رها شدن جان،
انسان به آن دچار می شود.
شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی،
منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض ».

طبقه بندی موضوعی

۲۳ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

وإن لم أستطع نزع الأحزان من قلبک، فلنقتسمها سویًا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۲ ، ۰۶:۵۶
تاسیان

بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد

بادِ غیرت به صدش خار پریشان دل کرد

طوطیی را به خیالِ شکری دل خوش بود

ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد

قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد

که چه آسان بشد و کارِ مرا مشکل کرد

ساروان بارِ من افتاد، خدا را مددی

که امیدِ کَرَمَم همرهِ این مَحمِل کرد

رویِ خاکیّ و نمِ چشمِ مرا خوار مدار

چرخ فیروزه طربخانه از این کَهگِل کرد

آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مهِ چرخ

در لحد، ماهِ کمان ابرویِ من منزل کرد

نزدی شاهرخ و فوت شد امکان حافظ

چه کنم؟ بازی ایام مرا غافل کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۲ ، ۰۶:۵۵
تاسیان

ثم تأتی ضحکتکِ فی بالی وأقول محدثًا نفسی،

فلتأتی مجددًا سأحبها من جدید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۲ ، ۲۱:۱۸
تاسیان

لا تدری لعل احدهم یناجی الله لأجلک :)...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۲ ، ۲۱:۱۵
تاسیان

لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِکَ أَمْرًا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۲ ، ۲۳:۰۵
تاسیان

«خدایا اگر در او برای من خیری هست،

او را نصیب من کن

و اگر در او خیری برای من نیست

در او برای من خیری قرار بده

و او را نصیب من کن»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۲ ، ۱۸:۱۹
تاسیان

ببخشید که نه من خوشحالم نه تو....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۲ ، ۱۷:۵۷
تاسیان

خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید...

آمدی؟! وه که چه مشتاق و پریشان بودم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۲ ، ۱۶:۴۰
تاسیان

.

 

 

 

 

دوست دارم خواب دیشبمو بنویسم ولی جزئیاتش زیاده،حیف میشه

مثل همیشه بعد بیدار شدن پدرمو در نیورد

گرچه دلتنگ خونشون،پدرررررش ،مادرش،خودش ،...شدم

اما حس عجیبی هم داشت

یه سبکی و ارامش خاصی داشتم...

به یاد نیوردن خواب

یا با این وضوح به یاد اوردنشون

هردو به شکلی اذیت کننده و به شکلی خوبن

.

مغزم سوراخ شده از فکر ....:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۲ ، ۲۲:۲۷
تاسیان

مث کسی ام که هزار بار بدست اورده و باز از دست داده

همینقد پاکباخته...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۲ ، ۰۰:۰۰
تاسیان

«+هیچ وقت از من متنفر شدی؟
-روزی که برای همیشه ترکم کردی
اونقدر ازت رنجیده و متنفر بودم که یه مدتی بهت خیره موندم
هرچند...
هرچقدر بیشتر نگاه میکردم هیچ تنفری نسبت بهت نداشتم
عوضش،از خودم متنفر بودم
ای بی رحم!
اصلا میتونی تصور کنی،چه احساسی داشتم؟!

+ حتی توان و طاقت تصور کردنش رو هم نداشتم
من فقط...
می دونستم که قلبم،داره هزار پاره میشه
و فقط میتونستم امیدوار باشم که تو...
احساسی مشابه احساس من نداشته باشی»

.

من که روزی هزار بار قلبم هزار پاره میشه

و هربار امیدوارم که اون....حالش بهتر باشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۲ ، ۲۰:۱۴
تاسیان

دارم نمیتونم دیگه...

.

من میروم ای بی بصر؟!

او میکشد قلاب را...

.

احساس میکنم همه رو خسته کردم دیگه...

وقتی مدام میخوامش درحالیکه خودم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۲ ، ۱۸:۰۴
تاسیان

الإمامُ علیٌّ علیه السلام :

مَن وَثِقَ بأنَّ ما قَدَّرَ اللّهُ لَهُ لَن یَفُوتَهُ اسْتَراحَ قَلبُهُ 

 

امام على علیه السلام :

 هرکه اطمینان داشته باشد 

که آنچه خدا برایش مقدّر کرده است به او مى رسد ، دلش آرام گیرد.

.

آه ای دل مغموم آروم باش آروم

ای حال نامعلوم آروم باش آروم....

.

افوض امری الی الله...

کار خوبه خدا درست کنه...

درستش کن اگر....

درستش کن :)🔥

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۲ ، ۱۴:۵۰
تاسیان

من یه زخم عمیق توی سینه م نشوندم...

و یادشو گذاشتم رووش تا ازش تغذیه کنه

به دختر یکسال پیش فکر میکنم...

حتی بدترین حال پارسال با امسالم قابل مقایسه نیست:)

من وحشیانه به جون خودم افتادم

و واقعا نمیدونم با خودم چکار کردم و دارم میکنم

ز وقتی شنید من خواستم بیاد همو ببینیم

با لحنی که از پشت کلمات تایپ شده هم برام قابل تشخیص و تداعی بود

با تن صدایی که میدونم کمی بالاتر رفته بود

گفت دارررری با خودت چکار میکنی

گفت اونی که این وسط بیشتر آسیب میبینه در آخر تویی

میدونم...درست گفت... دقیق بود

اونی که اشتباه میکنه حتی بیشتر آسیب میبینه...

راستش خودمو باختم...

 

اولش ترس از دوباره رفتن خودش

بعد از «ه» ترس از تکرار اتفاقات بد،ترس از تصمیم اشتباه...

بعد ترس از اینده ای که مشاور تصویر کرد و به ترسای قبلم دامن میزد

بعدددد ترس از خودم... همه ی خودم

چه تصمیمات اشتباه،چه رفتارای اشتباه،چه اشتباه بودن،چه ...

اینهمه ترس و وحشت ... نمیتونم با کلمات بگم با جسم و روحم چه کرده

همینم که هستم... لطف و حفظ خدا بوده..

به بعضی تصمیماتم که فکر میکنم...

این حال شاید جز مکافات اون اعمال نباشه...

باز شکر..که اینجا پاکم میکنه....

از لطفشه....

گرچه گاهی طاقتم میره که طاق شه..

ولی هنوز امیدکی دارم...اون محبتی که از علی توی قلبمه

امیدوارم میکنه...

ما میتونیم ناامیدی غالب رو ... مغلوب کنیم..

.

دوست دارم ساعتها،روزها،هفته ها و ماه ها برای خودمون گریه کنم...

بس که این داستان غمگینه از سر تا تهش،از این فاصله که نگاش میکنی..

.

أین غیاثک السریع؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۲ ، ۰۱:۲۲
تاسیان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ آبان ۰۲ ، ۲۲:۳۴
تاسیان

- چرا پروفیلتو سیاه کردی؟

+ سیاه نیست،تاریکه!

-چرا تاریکه؟!

+چون شبه! :))

.

تموم هفته منتظر شب جمعه م

شبای جمعه اما...

چرا نمیتونم دعا کنم؟!:)

هرشب دعا میکنم.....

اما شبای جمعه ...نه که نخوام...نمیتونم:)

.

چقدر آدمی دربرابر اراده تو خوار و ذلیل و بی چیزه

گفت اگر راااضی شی...و با رضا شکوه کنی و دعا،اراده ی حق هم...ممکنه عوض شه

.

بعید میدونم خواست تو «این حال» بوده باشه

ولی تو از سر لطف،بنده از سر عجز و بی چیزی

گندایی که خودش زده،میزنه ب حساب تو و ادای رضا درمیاره...

که راضی ام اگر اراده تو تعلق گرفته به این حال...

ربوبیت تو لطیفه... 

اینه که هرطور هست بنده گریزپات رو برمیگردونی...

حتی زخمی و محتضر...

که تو حی قیومی...

که بقول فلانی... خیال کردین خدا به این راحتی بیخیالتون میشه؟!

من هیچوقت فکر نکردم که تو بیخیالم میشی...

اما...خودم بارها بیخیال خودم شدم...و شکر که تو بودی

هستی...

مارو با خودمون تنها نذار.

.

+ کلی حرف که حذف شد.

.

بعد نوشت؛

نه راه پیش دارم نه راه پس
کاش اگر تموم شده واقعا*
باور کنم!!! ... و مهرت هم از دلم بره
کاش اگر تاوانه...باقیشو خدا ببخشه
کاش اگر تمحیص و امتحانه خدا صبرمو بیشترکنه
کاش...تغییری اتفاق بیفته...

 

*نشستیم یادم نیست بحث چیه که با خنده میگم ....هم فلان بود

مادر دستشو توی هوای جلو صورتم تکون میده که فلانی؟! تموم شده همه چی

بعدتر ف میگه متوجه شده وارد فاز جدیدی شدم

و انگار توی ذهنم چیزی تموم نشده ...

فکر که میکنم میبینم که مدتیه توی صحبتام با افراد مختلف

اشاره کردم که فلانی اگر بود میگفت...

که فلانی هم اینطور بود...

یا فلانی اصلا اینطور نبود...

....

برای ذهن درمونده ی خسته ی رنجور غمگین ناباورم....

برای میل زیادم به مردن

برای اینهمه همه....

اگر انتظاری از من داری.... 

باید بگم تنها امیدم تویی...معجزه اس...

.

 

حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست

این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست

آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست

به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم ازین تاوان نیست

این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست

رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست

صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست

تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنگ حوصله را طاقت این توفان نیست

سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

.

.

به چند سال گذشته فکر میکنم...

نمیدونم اینجایی که هستم نتیجه خودآزاری مه

بلاس

تاوانه

شاید بقول لیلی نباید دنبال چرا باشم

شاید واقعا اهمیتی نداره چرا اینطوری شد

شاید اینکه فکر میکنم دونستن اینکه دارم از کجا میخورم خیلی توفیری نکنه

و فقط باید روی این حال خراب تمرکز کنم و درست کردنش....

من... در نهایت شکستم

بد هم شکستم...

چقد عجیبه که در این لحظه نه چیزی میخوام

و نه چیزی بنظرم میرسه که حالمو بهتر کنه

گاهی فقط ته ذهنم ارزو میکردم میومد دستمو میگرفت و .. منو میبرد...به زور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۰۲ ، ۰۱:۵۴
تاسیان

۰۰:۰۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۲ ، ۰۰:۰۰
تاسیان

تو دعام کن...

من به دعای تو معتقد بودم همیشه راستش:)

دعا کن یا .........*****

 

یا خدا صبورترم کنه،رضام کنه،تسلیمم کنه،تفهیمم کنه،ترمیمم کنه

دیگه چی لازمه برای تحمل؟! همونم کنه!

.

.

+

اگر بخوام صاااادقانه بگم... هنوز نمیتونم از عمق جونم

با تمام وجودم،راست و حسینی بگم راضی ام به رضات

اگر رضای تو اینه

ولی زیاد خواستم صادقم کنه در این ادعا

باید اعتراف کنم خدای خیالی من با خدای واقعی لاشریک

خیلی فاصله داره

شاید بخاطر همین خدای نامهربونیه که دوسم نداره زیاد،

که راضی شدن برام سخته

اصن نمیدونم

نمیتونم صحنه رو درست ببینم

نه که صحنه غبارآلود باشه بنظرم

بنظرم من گیج و مستم و تلوتلو میخورم

میفتم و پامیشم مدام

صحنه کج و معوج و مواج و تار و تیره اس 

بخاطر چشمای من!

بخاطر منی که ادعاهای بزرگ کردم پیشش ولی...

امتحانشونو نتونستم پاس کنم بخوبی...

هربار هم میگم واااای اون امتحان چقدر عالی بود برای اثبات خودم

و امتحان بعدی بیشتر میشکنم...

.

بذار اعتراف کنم...اعتراف شاید بیرونم اورد از این وضع

من خودم همه چیو برای خودم سخت کردم

اعتراف میکنم خودم،...من بودم که همیشه سخت گرفتم به خودم

خودم سخت ترش کردم

و خودم بهم بیش از اونچه که باید سخت گذشت...

من اعتراف میکنم هر خوبی رسید از تو بود

هر سختی و کُرهی از خودم...

من مسئول اول و اخر این وضعم

با شهادت به تمام جزئیاتی که ذکرش مقدور نیست

با علم به تمام ظلم های بیشمارم...

ولی...

تو میدونی اینها نه از سر طغیان... 

نه از سر جسارت و سرکشی و نیت بد...

از سر ضعف بوده...از سر ...

پس رحم کن...

به حسن بن علی

به حسن بن علی...

رحم کن

رحم کن بر این ضعیف...

یا محول الحال...حول حالنا الی احسن الحال..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۰۲ ، ۰۰:۴۵
تاسیان

در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

 

از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار

کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد.........

.

ربنا افرغ علینا صبرا ... 

.

یه خواب میتونه کل روز پدرتو دربیاره ناجور :)

میدونی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۲ ، ۲۰:۳۴
تاسیان

بقول قیصر...

«آه

مردن چقدر حوصله میخواهد...»

.

حوصله هیچ چیز!

مطلقا هیچ چیز رو ندارم

حتی...مردن.

‌.

و حوصله ی صبر، تا اثر کردن قرصا و بهتر شدن هم

.

کاش جایی برای نبودن بود

.

چیزی برای خواستن نیست..

اما نخواستنی زیاده...

یه خشم و کینه بی دلیل و بی متعلق...

یه خستگی و فرسودگی عمیق

که دلزده م میکنه از هرچی هست

.

یاد یکی از غرلیات مولانا میفتم که سالها خیلی دوسش داشتم

یاد این بیتش خاصه

«این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب‌ها»

یک سر، میخواد از خدا که منم  رضا کن

منم متوکل کن

منم تسلیم کن 

و گر عتابی میکنی از طریق مهر کن وز کین مکن...

یه سر هم میخواد آتیش بکشه همه چیزو...

بره پی ....

اعوذبک...اعوذبالله...اعوذ بالرحمن...اعوذ بالرحیم...

.

.

چقدر چقدر چقدر جیگرم آتیش میگیره بارها و بارها برای اخرین دیدار

اخرین حرفاش و ...

حتی اون پیشنهادش که خیلی غمگین و ناراحتم کرد

یه حالی ام... و احساس میکنم از عوارض قرصه و تلاش بدنم برای هماهنگ شدن باهاش

امیدوارم به همینجا ختم شه.

.

کاش کسی رو داشتم....که...

جز تو کسیو ندارم...این من و تو...هرکار میخای بکن بام....بیش از هرچیز رحم!

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۰۲ ، ۰۰:۱۲
تاسیان

تا ذره ای ز درد خودم را نشان دهم
بگذار در جدا شدن از یار جان دهم

همچون نسیم می گذرد تا به رفتنش
چون بوته زار دست برایش تکان دهم

دل بُرده از من آنکه ز من دل بریده است
 دیگر در این قمار نباید زیان دهم

یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود
چون نیستم صبور چرا امتحان دهم

یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

.

زیبا بود

چون نیستم صبور چرا امتحان دهم...:)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۲ ، ۲۱:۰۹
تاسیان

نمیدونم کجای روحم بهش گره خورد و کی...

که هنوز هم...

قلبم،روحم...تا این حد متاثر میشه ازش...

.

تو رو به کی قسم بدم که....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۲ ، ۰۹:۰۸
تاسیان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ آبان ۰۲ ، ۰۸:۵۳
تاسیان