شب که اینقدر نباید به درازا بکشد...
- چرا پروفیلتو سیاه کردی؟
+ سیاه نیست،تاریکه!
-چرا تاریکه؟!
+چون شبه! :))
.
تموم هفته منتظر شب جمعه م
شبای جمعه اما...
چرا نمیتونم دعا کنم؟!:)
هرشب دعا میکنم.....
اما شبای جمعه ...نه که نخوام...نمیتونم:)
.
چقدر آدمی دربرابر اراده تو خوار و ذلیل و بی چیزه
گفت اگر راااضی شی...و با رضا شکوه کنی و دعا،اراده ی حق هم...ممکنه عوض شه
.
بعید میدونم خواست تو «این حال» بوده باشه
ولی تو از سر لطف،بنده از سر عجز و بی چیزی
گندایی که خودش زده،میزنه ب حساب تو و ادای رضا درمیاره...
که راضی ام اگر اراده تو تعلق گرفته به این حال...
ربوبیت تو لطیفه...
اینه که هرطور هست بنده گریزپات رو برمیگردونی...
حتی زخمی و محتضر...
که تو حی قیومی...
که بقول فلانی... خیال کردین خدا به این راحتی بیخیالتون میشه؟!
من هیچوقت فکر نکردم که تو بیخیالم میشی...
اما...خودم بارها بیخیال خودم شدم...و شکر که تو بودی
هستی...
مارو با خودمون تنها نذار.
.
+ کلی حرف که حذف شد.
.
بعد نوشت؛
نه راه پیش دارم نه راه پس
کاش اگر تموم شده واقعا*
باور کنم!!! ... و مهرت هم از دلم بره
کاش اگر تاوانه...باقیشو خدا ببخشه
کاش اگر تمحیص و امتحانه خدا صبرمو بیشترکنه
کاش...تغییری اتفاق بیفته...
*نشستیم یادم نیست بحث چیه که با خنده میگم ....هم فلان بود
مادر دستشو توی هوای جلو صورتم تکون میده که فلانی؟! تموم شده همه چی
بعدتر ف میگه متوجه شده وارد فاز جدیدی شدم
و انگار توی ذهنم چیزی تموم نشده ...
فکر که میکنم میبینم که مدتیه توی صحبتام با افراد مختلف
اشاره کردم که فلانی اگر بود میگفت...
که فلانی هم اینطور بود...
یا فلانی اصلا اینطور نبود...
....
برای ذهن درمونده ی خسته ی رنجور غمگین ناباورم....
برای میل زیادم به مردن
برای اینهمه همه....
اگر انتظاری از من داری....
باید بگم تنها امیدم تویی...معجزه اس...
.
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه ازین درد که جز مرگ منش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست
آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست
به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم ازین تاوان نیست
این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنگ حوصله را طاقت این توفان نیست
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
.
.
به چند سال گذشته فکر میکنم...
نمیدونم اینجایی که هستم نتیجه خودآزاری مه
بلاس
تاوانه
شاید بقول لیلی نباید دنبال چرا باشم
شاید واقعا اهمیتی نداره چرا اینطوری شد
شاید اینکه فکر میکنم دونستن اینکه دارم از کجا میخورم خیلی توفیری نکنه
و فقط باید روی این حال خراب تمرکز کنم و درست کردنش....
من... در نهایت شکستم
بد هم شکستم...
چقد عجیبه که در این لحظه نه چیزی میخوام
و نه چیزی بنظرم میرسه که حالمو بهتر کنه
گاهی فقط ته ذهنم ارزو میکردم میومد دستمو میگرفت و .. منو میبرد...به زور