دلم برات تنگ شده
بدجنس
«همه را مدیون توام... زمانی که تو را ملاقات کردم ویران شده بودم... تو مرا ساختی، دستم را گرفتی و بلند کردی. من هم تو را مثل یک تکه نان بوسیدم، روی پیشانیام گذاشتم و عزیز و مقدس دانستمت... و عشق پدیدار شد، عشق...»
[از نامهی جمال ثریا به زحل؛ ازبه]
چقدر گاهی دلم میسوزه برای منی که
این سالها تلاش کرد فراموشش کنه
چه جونی کند دلم...
اون همیشه عزیز میمونه
ولی بار اخر... باورم شد اینده ای باهم نداریم
باورم شد که باید رها کنم...
بارون زده و هوا خنک و عالیه
و این منو یاد گرمای بغلش میندازه...
.
شبونه-شروین
اومدم یکی از رستورانهای مذکور
خوبه باز طبقه بالا خاطره نداریم
من خوبم....
ولی خاطرات هم تیرهای قویی هستن
همین.
گاهی برام سوال میشه
من واقعا میتونم کسیو بپذیرم توی زندگیم و دوسش داشته باشم؟!
من از پشت تلفنم نمیتونم اینارو تحمل کنم
شایدم فقط این موارد تناسب نداشتن
و شایدم من آدمی شدم که تناسبی با کسی نداره
.
آره من زورم رسید که از نبودنش نمیرم! و زنده از اون ماجرا بیام بیرون
خودم رو با نبودنش سازگار کردم
اما میتونم با حضور شخص دیگه ای هم سازگار کنم؟!
اونم وقتی یکبار بخاطرش دور زدم و...
نمیدونم...برای خودمم سواله راستش
میدونی
خوب شدن و رشد و زندگی و حال و اینها
هیچکدوم روی یه نمودار صعودی یا نزولی پیش نمیرن
بلکه یه نمودار سینوسی هست
یعنی همشون هر روز بالا دارن،پایین دارن
گرچه برایند کلی میتونه صودی یا نزولی باشه
میخواستم بگم من خوبم
واقعا دیگه بعدحدود ده سال میتونم بگم خووووبم
مثل سنگ بی ارزشی رفتم توی کوره حوادث این چند سال
و نمیگم یک سنگ خیلی قیمتی
ولی خیلی با ارزش تر خارج شدم
و منتظرم عشق با دستهای هنرمندش،حسابی تراش و صیقلم بده
حتی نمیتونم ادعا کنم تمام ناخالصی هام گرفته شده، ولی...
اصلا چرت گفتم:))
نمیدونم کجام
مهم هم نیست
بعدشم مهم نیست
همینکه زیر سایه ربوبیتش هستیم کافیه
.
خوبم ولی وقتی به گذشته
خصوصا چهار سال اخیر کهفکر میکنم
اصلا،اصلا،اصلا باورم نمیشه که زندگی من بوده
و اون شخص من بودم که از دل اون شرایط زنده و خوب بیرون اومدم
انگار خواب دیدم
یا داشتم فیلم میدیدم
اگر لطف حضرت حق نبود
من بارها توی این دوسال مرده بودم!(بدون هیییچ اغراقی)
و فقطططط خودم و خدام میدونیم چه روز و شبایی گذروندم
و چطور صد خودم رو گذاشتم وسط
و چطور به تمام اونچه که میشد چنگ زدم و متوسل شدم تا خودم رو نجات بدم
میخوام بگم آدما نمیتونن به یکی نگاه کنن و بگن واااو خوشبحالش چقد خوبه حالش
چقد خوبه که خوبه حالش
چون نمیدونن اونا چطور و از دل چه شرایطی عبور کردن
.
خدایا به همون رحمتت که موسی از از نیل عبور دادی
و نوح رو از موج ها
و ابراهیم رو از دل آتش
و یونس رو از دل نهنگ دریا
و محمد ص رو از دل بلاها و مصائب
و مارو بارها از دل مشکلات
هرکس توی شرایط سختی هست ازش عبور بده
و به احسن حال برسون
آمین.
راستش دیگه،
توی قلبم هیچ پروانه ای پر نمیزنه
گمونم پروانه ها مردن
قلبم آروم گرفته...
.
عاشق مثل قماربازه
اینبار میخوام روی خودم قمار کنم...
.
پرسید دوست داری به کدوم مقطع زندگیت برگردی
گفتم هیچ مقطعی
همین سن و سالی که توشم دوست دارم
سن و سال عجیبیه