من و توی خاطرات۲
سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۲۴ ب.ظ
زدم بیرون
اخه ترسیدم چشمام رسوام کنن زندگی!
وقتی قطرات اشک بی اجازه ام ریز ریز خودشونو به گلو رسوندن
فهمیدم باید بزنم بیرون
با ماشین یکم فاصله دارم از جایی که اونشب بارونی باهم بودیم
یه لحظه هوس میکنم برم همونجا و بارون رو خودم تقبل کنم و جورچین محسنو پلی کنم
بعد میبینم طاقتشو ندارم
نه طاقتشو دارم برم اونجا بی تو
نه مهربونی ای عشق گوش بدم بی تو ...
اینه که میپیچم چپ...
میزنم کنار
جورچین گوش نمیدم
اونجا نیستم
ولی بارون میاد
دست من نیس
تقصیر چشمامه، مهربون!
۹۹/۱۱/۲۸