لک الحمد که در پناه شمایم...
پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۱۹ ب.ظ
ولی خودمونیم
وااااقعا
واقعا
واااقعا
داشتم میمردم
و اقا نجاتم داد
از اون حال پریشونی و از دست رفتن
خبری نیست الحمدلله
نمیگم عالی ام
ولی قبل رفتن
یا حس مردن داشتم
یا دوست داشتم که, از شدت رنج و درد و سنگینیش ...
الان که به خودم و دلم مراجعه میکنم اون حالات نیستن
و حتی اگر مثلا از ذهنم کلمه نامرد بگذره
بعدش مچاله نمیشم
نمیسوزم
داغون نمیشم
بعدش فکر میکنم اون نامرد نبود خودت احمق بودی
ولی بعدش خودمم سرزنش نمیکنم
میبخشم
ینی اصن برای سرزنش کردنم این حرفو نمیرنم،
فقط واقعیتو یاداوری میکنم
میخوام بگذرم...کامل بگذرم...(از خودم.)
.
با اینکه خیلی چیزا سرجاش نیس انگار
و یه حس عجیبی دارم
ولی درکل ارومم
حتی اگر حدسیات این چند روزه ام درست باشه
بالاخره درست میشه و ...
خدا حواسش هست....
خدا میتونه جبران کنه
حتی ده سال گذشته رو....
.
۰۲/۰۶/۱۶