فکر کردن به تـو، همـه چیز من بود ...
يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۱۱ ب.ظ
اومدم یچیزایی بنویسم
که یادم افتاد قول دادم سعی کنم هر چیزی رو اینجا ننویسم :)
ای بابا
ای بـابـا
ای بـــــابــــا ....
.
" شب با هجوم بی مروتش،
سخت تسخیرم کرده بود.
خواستم زنده بمانم
و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود!
تنها کمانم
تنها سنگم ... "
.
عادت کردم به "با اینجا حرف زدن".خیلی.عادت بدیه شاید.شاید باید ترکش کنم.
۹۹/۰۸/۰۴